خسته شدم از حسادت هاش
نامزدم گفته بود مادرش حسوده . من ساده گذشتم
چندین بار حس کردم ولی نادیده گرفتم
اما الان واقعا خستم . اصلا پیش مادرش نباید کنارش بنشینم
و محبت کنم . خشک و خالی هم ب چشم های خانم میاد .
نامزدم خودش همش میاد سمتم و ابراز میکنه جلو اون . من کمی خجالت می کشیدم اوایل . اما الان برای این ک پیش مادرش عادی شه اجازه میدم .
من حتی یبارم حسادت نکدم . چون میدونم مادرشه و حق ب گردنش داره و هیچوقت نخاستم جداشون کنم یا حسادت کنه .
اسم نامزدم ب اسم کوچیکش بود الان رفته فلان سیو کرده ب چشمم نمیاد ولی میخاد نشونم بده . سر هرچیزی با من بحث همراه با خنده و شوخی میکنه . ک نباید پسرمو ازمون جدا کنی . میره بغلش حتی :_. پسرش متوجه هست ک عفریتس . در ضمن بگم مادرش از نظز همه سنگدل و بدخلقه .
ناراحتم از این ک همش نامزدم میگ اون حسوده . خب چکارکنم ک حسوده . مگ افتادم بغلش و ماچش کردم ک بخاد حسادت کنه . واقعا ازش تنفر برداشتم هم خودش هم مادرش .
همه میگن باید ازش دوری کنی وگرن زندگیتو نابود میکنه . پسرش پشتشه . حتی یکبار هم بد منو جایی گفته بود دلم خ شکست . من حتی بعد از این مسایل بهش زنگ نزدم . احوالات فقط پیام . من دلم جنگ و بحث نمیخواد ارامش میخواد .