سلام دوستان
من حدودا" یک ماه پیش یه عمل جراحی داشتم که البته تا شب مرخص میشدم قرار بود شوهرم پیشم بمونه فقط چون مامانم اینا نبودن مجبور بودیم دخترم رو بزاریم خونه مادرشوهرم ،شوهرم که بهش زنگ زد کسی نیست بچه رو پیشش بزاریم و تو بیمارستان هم نمیشه ببریم و خونه نگرانش میشیم تنها بمونه و گناه داره مامانش دارع میره عمل که تنها بمونه خونه خلاصه با این مقدمه چینی خواست دخترم چند ساعتی بره خونشون و برگشته بود به شوهرم گفته بود نه ما برنامه تفریح داریم نمیشه،شوهرم از اون موقع خیلی خیلی ناراحت شد و باهاشون قطع رابطه کردن البته اینم بگم ها قبلش هیچ مشکلی نداشتیم باهاشون واونا الان مشکل رو از طرف من می بینن که هیچ حرفی نزدم و فقط نظاره گر بودم،ببخشید چقدر حرف زدم