2733
2739

سلام.حدود یک ماه و نیمه دیگه به زایمانم مونده.شهر غریبم.مادرم میاد پیشم.ولی روز زایمان کسی نداریم پسرم پیشش بمونه.یه دنیا تو دلم غصه هس.پسرمم با خودمون میاریم بیمارستان.ولی نمیدونم اجازه میدن داخل بیاد یا نه.در غیر این صورت مامانم پیشش بمونه تو محوطه و من و شوهرم بریم برای تشکیل پرونده.تمام دغدغه این روزام پسرمه

👶👶👶

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من گذاشتم پیش مادرشوهرم 

برای همه احترام قائلم اما لطفا کسی جز استارتر مگر برای پرسش سوال ریپلای نکنه روم🤍بله من کاملا مطلع هستم سایت تبادل نظر هست اما تبادل نظر دونفره رو به چند نفره ترجیح میدم…|•تصور کن نشستی تو یه کلبه قدیمی و بارونی که میباره، بوی نم چوب هارو دراورده و عطرش مستت کرده…تو همین حین که داری از پنجره جنگل بیرون رو نگاه میکنی هم هات چاکلت توی دستت رو جرعه جرعه میخوری…•|قشنگ بود؟ این رویای منه…رویای یه مادر، یک همسر، یک دختر🤍
2731

مامانت بمونه خونه‌ تو و شوهرت تشکيل پرونده‌ بديد بستری شدی زايمان کردی همسرت ميره خونه‌ با بچه‌ 

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
2738

انشالله به سلامتی فارغ بشی...واسه منم دعا کن مامان بشم

خداااااااایا چرا بهم نی نی نمیدی ......دوستم نداری خب چرا...مگه بنده ات نیستم...آخه قربونت برم اگه الان بچه داشتم باید امسال میرفت پیش دبستانی 

خودم با شکم گنده رفتم تشکیل پرونده پسرمو با همسرم فرستادم خونه

منم شهر غریب بودم تا خواهرم رسید دیگه زایمان کرده بودم تموم شده بود

 مادر از مرگ نمیترسد...تنها نگرانی یک مادر این است که فرزندش را در دنیایی تنها بگذارد که هیچکس مانند او دوستش نخواهد داشت.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز