2737
2734
عنوان

پونزده روز بود مهمون از اروپا داشتم

| مشاهده متن کامل بحث + 978 بازدید | 28 پست
خونه مادرم که یه شهر دیگس .چرا هی میاد مادرشوهرمدمیگه عصر بیا بشین حتی صبهونه ناهار شام میگه باشید ن ...

از اول عازت دادی واقعا سخته اختیار رفت و آمدتو نداشته باشی  از همین الان کم کن 

مثلا یک ساعت زودتر بلندشو دفعه ی بعد یک وعده رو نرو به مرور کم کم  زیرپوستی تغییر کن

زهد ریایی،جهل مقدس...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

رفتی جلوشون بگو کاش کرونا دوباره برگرده.

همین دیگه چیزی نگو خودشون میفهمن

در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۲ کاربریم به خواست خودم لغو شد خیلی دوست داشتم بازم بمونم اما اینجا کاملا وقتمو میگرفت. نمیتونستم مدیریت کنم همش اینجا بودم.این چند سال که اینجا بودم از همه کار وزندگیم افتادم ودرجا زدم..دوسه تا کاربری دیگم داشتم که اونا قبلا توسط نی نی یار تعلیق شد.سه،چهار سال توی این سایت بودم.گاهی اوقات عصبی بودم وممکنه با کسی بد برخورد کرده باشم یا حرف بدی زده باشم.امیدوارم اگه کسی بوده که از دستم عصبانی بوده وهست اگه‌مقدوره براش منو ببخشه وحلالم کنه.برای خوشبختیم، برای سلامتی وطول عمر خودم ومادرم وهمینطور واسه ازدواجم با یک ادم مناسب وابرومند وخوشبخت شدنم دعا کنید.سنم متاسفانه هی داره بالا میره وهمچنان مجردم.واسم دعا کنید.خدافظ
2728

500کیلومتر  گفته بیا دنبالم 

چقد مردم پررو شدن 

و شما چقد ساده هستین🧑‍🦯

بنده خودم یه عادتی دارم ،خدمتتون عرض می کنم :                  کتاب که می خوندم  برخی اوقات که به مطلب  جالبی که    می رسیدم کتاب رو ول می کردم. درست مثل کسی که دستش سوخته، هیچ یادم نمیره یکی دو سه ماهی با یه عده ای  از دوستان  بحثی داشتیم درباره‌ی که  در  جهان  و در طبیعت عدل هست یا نیست ؟ چون برخی این باور را دارند که از این دست بدی از اون دست می‌گیری و... وارد بحثش نمی خوام بشم،بنده هر چی نگاه می کردم اینو نمی دیدم.در یک کتابی که برای من مهم  بود یه جمله  دیدم : طبیعت  به قانون  ظلم حرکت  می‌کند من  این کتاب رو ول کردم و بعد که دنبالش  رفتم دیدم بله   دو سوم حیوانات  برای  یک روز زندگی باید یه حیوان دیگه  رو بکشن .و در دنیایی  که دو سوم موجودات برای یک روز زندگی  باید یه حیوان  دیگه بمیره صحبت  از عدل   معلومه  نفهمیدن  جهانه.         بنابراین  طبیعت  قانونش قانون ظلمه. تنها انسان که می‌تونه  عادلانه  عمل کنه و باید عادلانه  عمل کنه  و این تنها صفت و  امتیاز  من و شماست  به خاطر آزادی که داریم.   ولی اگه در بند طبیعت  بمونیم ما هم به همون اندازه  ظالمیم که بقیه موجودات  به دلیل اجبارشون ظالم هستن .🤍🌱دکتر هلاکویی 

والله من دایی میاد سه چهار سال یکبار چند ماه میمونه برای کل فامیل هم سوغاتی میاره ولی خانه هیچ کس نمیره یه واحد مبله اجاره میکنه میره اونجا همه هم میرن دیدنش کلی پذیرایی میکنه یه سوغاتم میده این بار به خاطر کرونا هیچ کس نرفت پیشش سوغاتی ها رو فرستاد برا من ساعت فرستاده بردم باطری شو شارژ کنم ساعت سازه گفت حداق 20 تومن پولشه 

بعد مهمونت امده اسنپش شدین از کار و استراحتتون زدین اخرش هم یه مکمل که خواسته بودین نیاوره واقعا که (......) فحش دادم   

 گاه دنیا فقط با یک نفر پر میشود ........................
2738
نه

خاک بر سرش 

فقط شانس اوردی مهمون خانه مادرشوهرت بودن بازم مسولیت چی بپزی و اینا با اون بوده بدتر از همه چی اینه که چی بپزی تا صبحانه رو جمع میکنی نهار تا ظرف بشوری شام .... وای خدا

 گاه دنیا فقط با یک نفر پر میشود ........................

عییییییی هیچی نگو منو یاد زنموم انداختی 

شهر دیگه زندگی میکنه زنموم هر وقت میومد شهرمون خونه تموم جاری هاش میرفت بعد میومد خونه مون به مامانم میگفت هیچ کدوم از جاری ها مثل تو نیست غذاهایی که تو برام درست میکنی اونا برام درست نمیکنن یا چیزهایی که تو صبحونه میزاری اونا نمیزارن بعد هر وقت میرفت همه اش میگفت شما هم بیایین خونه مون دیگه نمیشه ما همه اش بیاییم خب اینو بگم که ما اصلا نمیتونستیم بریم خونه اش راه زیادم نبود ولی نه وقتش بود نه بابام میتونست بره تازه ماشینم نداشتیم اون موقع حتی عیدها هم نمیتونستیم بریم خونه اش خلاصه خواهرم پرستاری که قبول شد باید یه دوره ای میرفت شهر اونا بعدش مامانم و داداشم رفتن خواهرمو شهر اونا بزارن و بیان داداشمم اصرار کرده بود بیا بریم خونه زنمو زود باش مامانم گفته بود نه خسته ام باید چندتا خط بریم و پیاده شیم نمیتونم بیا خسته ام برگردیم (اینم بگم که اون موقع گوشی موبایل هم اونقد رایج نبود که بخوای از رو map ) بری خونه شون ، گوشی داداش ساده بود   از داداش اصرار از مامان انکار بعدش دیگه مامان گفته بود باشه بریم زنگ زده بودن عموم ،  گفته بودن ما فلان منطقه وایستادیم آدرس بده گفته بود باشه وایستین زنگ بزنم زنموت بیاد دنبالتون چون خونه مامانشه مامانم و داداشم یه ساعت دوساعت وایستان اینم خبری ازشون نشد که نشد بعدش برگشتن اومدن شهرمون حتی تا چندروز بعدشم زنگ نزدن بعدم که قطع رابطه کردیم نون مفتمونو نخواستیم بدیم شکمشون اینجور آدم ها میدونن شما نمیتونی بری خونه شون میان لنگر میندازن خونه تون اگه بخوای بری خونه شون درشونم براتون باز نمیکنن 

والله من دایی میاد سه چهار سال یکبار چند ماه میمونه برای کل فامیل هم سوغاتی میاره ولی خانه هیچ کس نم ...

قدر دایی تو بدون 

مامانم دایی و دوتا خاله مو بزرگ کرد خونه خودش از بچگی  ، خرجشون با بابام بود حتی داییم ازدواج کرد هم خونه ما بودن بچه دار شدن هم خونه ما زندگی میکردن دریغ از اجاره خونه دادن  ، خاله هام ازدواج کردن نامزد شدن هم خونه ما بودن آخرش اینقد بی احترامی کردن به ما که نگو 

حتی بابام سکته کرد هم تماس نگرفتن خبرشو بگیرن 

قدر دایی تو بدون  مامانم دایی و دوتا خاله مو بزرگ کرد خونه خودش از بچگی  ، خرجشون با بابا ...


وای چه صبر و حوصله ای داشته پدرت

زیبای حقیقی اسم یه سریال هست اعتماد به نفس کاذب ندارم  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  8 ساعت پیش