فاصله سنیم با مامانم خیلی کمه مامانم خیلی خوشگل و بیبی فیسه از این بابت خیلی خوشحالم ولی از همون بچگی هرجایی که میرفتیم همه جا ازش تعریف میکردن هنوزم که هنوزه هرجا میریم همه توجها به مادرمه، ولی خب منم یوقتایی به توجه احتیاج دارم بخدا 😪خیلی اعتماد ب نفسم پایین اومده احساس میکنم خیلی زشتم، حتی یه وقتایی دوس ندارم باهم بریم بیرون چون تا میریم همه شروع میکنن ب اینکه انگار خواهرید و تعریف و تمجید از مامانم
دوستان بخدا من آدم حسودی نیستم شاید این تاپیکو بخونید و باخنده رد بشید ولی واقعا دارم افسرده میشم تو لحظه های نوجوونی و جوونی که به توجه نیاز داشتم همه توجها به مادرم بود و حس میکنم هیچکس منو نمیبینه و اصلا دیده نمیشم
لطفا اگه میخواید حالمو بدتر کنید برید بیرون از تاپیک ولی اگه راهی دارید که حتی شده یه ذره اعتماد بنفس بگیرم بهم کمک کنید