2777
2789

تا این که زد و از کارش اومد بیرون و رفت کنار برادرش تو بازار اون روز ها هم سخت بود هم آسون سخت بخاطر تایم کاری زیاد آسون واسه این که خب. رفاه بیشتری داشتیم تو همین روزها من برای اولین بار کاملا خواسته و برنامه ریزی شده باردار شدم اینم بگم همسرم موقع ازدواج مدرکش فوق لیسانس بود اما اون روزها تو تب و تاب آزمون دکتری و ما می گفتیم خب مگه نمی خوای تو بازار باشی می گفت من برای بازار ساخته نشدم اما دیگه از تب عشق افتاده بود عاشقی می کرد اما منطقی دوستم داشت اما نه با دیوونه بازی انگار پخته تر شده بود تا بچه اولم دنیا اومد و من قصد کردم چند روز خونه مادرم بمونم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

اون مخالف بود اما من چیزی بلد نبودم بعدها گفت اون روز از دستت خیلی شکستم به قول خودش می گه من تشنه تو بودم و تو رهام گردی و این شد اولین داستان زندگی من و کینه ای که همسرم به دل گرفت وقتی برگشتم حس می کردم دیگه اون آدم قبلی نبود دیگه دوستم نداشت اما من هنوز عاشقش بود بدتر 

عاشق تر شده بودم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

پسر اولم دوساله شده بود که ما مثه همه خانواده ها هم روز خوش داشتیم و هم دعوا اما یه مشکل وجود داشت تو تموم این دعوا ها من کوتاه می اومدم تو همه این دعواها مقصر بودم یا نبودم من می گفتم ببخشید بیخیال چون عادت ندارم و نمی تونم یه دعوا رو بیشتر از یکی دو ساعت تحمل کنم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

دکتری قبول شد من به جاش درس خوندم شاید باور نکنید اما واقعیته تو بازار درآمدش عالی شده بود که فهمیدم برای دومین بار مادر شدم اینبار هم خواسته بود اما نه. مثه دفعه قبل قرص می خوردم ولی دلم می خواست باردار بشم که زد و از شانس خوب یا بد با وجود خوردن قرص باردار شدم و بچه دومم دقیقا با فاصله ۲ سال و نه ماه دنیا اومد

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

همسرم یه جای دولتی استخدام شد و در کنارش کار بازار هم انجام می داد تو دو سال یه خونه اش شد سه تا خونه و حالا داشت دکتری می گرفت حال و هواش خیلی شبیه قبل شده بود عاشق تر شده بود بهتر شده بود خیلی بهتر مثلا هر روز برای من به شخصه وقت می ذاشت خواسته هام رو می دید برام خیلی کارها می کرد اما خب مثل اوایل بدون دعوا نبودیم دعوا داشتیم تنش داشتیم اما خب عشق هم بود

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

بچه دوم به دنیا اومد گفتم بسمه دیگه نمی خوام ای یو دی گذاشتم و دو ماه اول از یه روش پیشگیری کمکی هم استفاده کردم اما دقیقا پایان ماه دوم که ای یو دی گذاشته بودم فهمیدم برای بار سوم باردارم با داشتن یه بچه 

۵ ماهه

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

باباش حالش روز به روز بدتر می شد مامانش به دعوا درستکردن و نقشه ما رو به نوعی مجبور کرد تا خونه ای که توش نشسته بودیم رو واگذار کنیم و بریم خونه خودش دخالت های مادرش علنی شد و شوهرم طرف مادرش بود و مادرش هرچی دوست داشت می گفت و می تازوند هر برنامه ای رو اون چک می کرد هر چیزی خواست مادرش بود تا این که قبل از تولد پسر سومم و قبل از این که ما اسباب کشی کنیم پدر شوهرم فوت کرد شوهرم منی رو که ۱۰ روز تا زایمانم مونده بود رها کرد و رفت رها به تمام معنا منو گذاشت پیش پدر و مادر و رفت تا روز زایمان روز زایمان کنارم بود و باز رفت کنار مادرش تا ۴۰ روز

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

بعد از ۴۰ روز برگشت اما دیگه هیچی شبیه قبل نبود بودنش کنار مادرش شده بود وظیفه اسباب و اساسیه منو ریخته بودن تو خیابون من التماسش می کردم بیا بچه ات رو ببین اما حاظر نمی شد می گفت کار دارم اما با مادرش می رفت سفر و این شد عادت بد زندگی من و گریبان گیر شد دیگه هیچی مثه قبل نشد دیگه همه چی داغون شد و نابود شد می گفت عاشقتم اما نبود برام هر کاری می کرد اما تو کارهاش عشق نبود خیلی سخت بود خودش اولویت اول بود و مادرش دوم و من صدهزارم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

الآن یک سال از اون روزها می گذره گاهی خوب می شه گاهی داغون گاهی من می شم اونکه همه کار براش می کنه گاهی نه من نابود نابودم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

اما چیزی که همچنان سر جاشه اینه که من ابدا اولویت نیستم مثلا تو خونه خودمون هر تصمیمی می گیریم میره خونه مادرش کی یاد تصمیم رو بهم می زنه

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

و من اعتراض می کنم فقط می شنوم همینه که هست ۰ون همیشه پیش قدم آشتی منم مدام بهم بد و بیراه می گه حرف می زنم می گه زر نزن اعتراض می کنم می گه همینه که هست می گم تو از مامانت حرف می شنوی می گه من که بچه ننه ام تو چرا موندی برو کلا تو عصبانیتم سکوت و سکوت و سکوت

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

می خوام رها کنم برم می خوام طلاق بگیرم می دونم بچه هام این وسط هستن اما مشکل اینه که من نمی تونم وقتی اعصابمو خرد می کنه بچه ها رو نگهدارم دعواشون می کنم اذیتشون می کنم و تحملم تموم می شه اینم بگم خیلی از کارها با منه از کارهای بچه ها تا کارهای خونه تا درس خوندن واسه شوهرم تا درس خودم تا کار اداری خودم تا راست و ریس کردن کارهای شوهرم مثه مدارکش و .....

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

خسته ام و می خوام تمومش کنم هیچ وقت گوش شنوا برام نبوده همیشه من مقصر بودم حالا می خوام تمومش کنم و برم اما هنوز دل دیوونه ام دوستش داره می دونم غلطه چکار کنم علاقه ام‌ سفربشه

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

صفر بشه

چکار کنم؟ داغون داغونم می خوام برم می خوام رها کنم می خوام یکبار هم شده اون دنبالم بیاد که می دونم نمی یاد یعنی مادرش نمی ذاره که بیاد اونقدر تو گوشش خونده که اگه یکبار تو پیشقدم بشی می شه عادت که این باورش شده

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 

کسی هست جوابی بده؟ تو رو خدا چه کنم چطور بذارم برم که خودم و بچه ها کمترین آسیب رو ببینیم

خدایا مگه یه دنیای صورتی چقدر عجیب و غریب بود که حسرت داشتنش رو روی دلم گذاشتی؟ 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز