چه پنهان کاری میکنه؟ خیلی ها وقتی میان خونه همه چیز رو تعریف نمی کنن. مدلشون همیشه همین بوده.
من وقتی میرسیدم خونه همه چیز سرکار رو واسه بابام میگفتم ، بعد ازدواج هم همینطور اما بعد از چند روز شوهر صداش دراومد و گفت نگو حوصله ندارم. خودشم چیزی تعریف نمیکنه. اصلا.
منم همینم 😔😔😔
هی با خودم تمرین میکنم هر حرفی نزنم
باز میگم
دور و برم خالی خالی کردم از دوست و آشنا و همه چیز
از بس دوستام بهم خیانت کردن و با شوهرم مخفيانه دوست شدن
الان دارم هیچ کس نیست
تتهای تنهام
یکیو که میبینم خودمو خالی میکنم از حرف زدن
بعد پشیمون میشم
الان نمیتونم به هیچ کس اطمینان کنم و دوست بشم
حس پوچی دارم
حس افسردگی دارم
همش تو تنهای کارم گریست
خیلی خستم
دوست دارم خودکشی کنم
از ترس حرف و حدیث این کارو نمیکنم
منم از دوستان بریدم چون بیشتر دشمنی میکردند. الان راحت ترم از قدیم. کتاب بهترین دوستم شده. البته نه کتابهای الکی.
کتاب خوب مثل معجزه شکرگزاری یا چهار اثر از اسکاول شین
که روی اخلاق و روحیه ام اثر میزارن یا فیلم راز.
قبلا همش بفکر دوستان بودم و سنگ صبور اونها ، ولی الان کمی به خودم فکر میکنم. اینطوری راحت ترم. تازه فهمیدم چقدر قبلا الکی اذیت می شدم.
تنهایی اینطوری بهتر از داشتن اون دوستان است.
