2733
2739
عنوان

خاطره ای که یادتون میاد میخواید خودتونو بکشید😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 805603 بازدید | 2900 پست
عروسی خواهرم ۱۳ سالم بود دیدی اون دوره آدم خیلی احساس بزرگ بودن و خفنی میکنه درصورتی که خیلی داغونه؟ ...

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂واااااااای منکه مردم 

فقط 13 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدا جونم مراقب فرزندانم باش

یبار با مامان بابام رفتیم فروشگاه 

ی قفسه بود روش یسری طرحای مخالف و رنگی بود بابامم پیشم بود ازش پرسیدم اینا چین 

دیدم بابام انگار ک نشنیده باشه رفت اونور سمت اونیکی قفسه ها

سرمو اوردم بالا دیدم بالای قفسه نوشته کاندوم🥴🥴🥴🥴

•🦋•   


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم یبار خونه پر از مهمون بود منم داشتم کمک میکردم که یه کاری پیش اومد باید میرفتم حیاط که محکم با ت ...

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😊🤣🤣🤣🤣🤣🤣وااااااآاای

فقط 13 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدا جونم مراقب فرزندانم باش
2731
منم یبار خونه پر از مهمون بود منم داشتم کمک میکردم که یه کاری پیش اومد باید میرفتم حیاط که محکم با ت ...

خدا خیرت بده دختر کلی خندیدم

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😊🤣🤣🤣🤣🤣🤣وااااااآاای

فقط 13 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدا جونم مراقب فرزندانم باش
واآااااهااااای 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂دارم تکرارش میکنم و حفظش میکنم برم به بقیه بگم تکرار کن ...

یاد فرشاد افتادم وقتی میگ وااااهاااای

turk ghizi✌کاربر اژدها وارد میشوم هستم
2740
یاد فرشاد افتادم وقتی میگ وااااهاااای

😂😂😂 کراشمههه از همون افتاده رو زبونم 

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم :)................فاجعه اونجاست که یه نفرو به همه دنیا و آدماش ترجیح میدی ، بعد همون یه نفر ساده ترین چیزها رو به تو ترجیح میده!به قول شاعر : وای بر من، تو همانی که امیدم بودی؟!
ایی عاشق دکترت شدم شمارش لدفا😌😂

منم عاشقش شدم🤣🤣 ، اصلا خوشتیپ جذاب ماسکیولر ، اونوقت من با جوراب پاره رفتم 😭😭

هیچ چیزی خطرناک‌تر از اعتقادات و سنت‌های غلطی نیست که تو ذهن آدما جا بیفته .. اونوقت اگه بخوان آدم بکشن! با خیال راحت میکشن...   منطقی باشیم، هوم؟!                                                   

یبار تو ی عروسی یکی از فامیلای بابام ک منو نمیشناخت رو دیدم رفتم پیشش سلام و احوال پرسی کردم باش  و اون منو نمیشناخت هی میگفت کی هستی منم فک کردم میخاد بام روبوسی کنه سرمو اوردم جلو دیدم بوسم نمیکنه سرمو انداختم تو بغلش گفتم شاید بخاد سرمو بوس کنه و همچنان بوس نمیکرد😂 از دختراش پرسید کیه اونام منو معرفی کردن و  منم سرمو کرده بودم تو بغلش😂 اخرش ک شناختم باهام احوال پرسی کرد ولی روبوسی نکرد بد ضایع شدم

وااای ریدم تو همون شب 😭😭😭😭

روز چلهم بابابزرگ پدریم بود منم خیلی بدجور رو پسر عمم کراش بودم داغون ها خیلی 🤣

بعد  فقط اون موقع منو دوتا از رفیقام خبر داشتن که 16سالع باهاشون دوستم بهتره بگم چشم باز کردم اونا رو دیدم تا مامانم اینا رو 🤣

حس میکردم پسرعمم منو دوس دارن(حسم درست بود🤣++) 

تو راه رو حیاط نشسته بودم هعی در موردش ب رفیقم پی میدادم صدا میومد از پشت سرم فک کردم گربه یا خرگوش اینا عمومه توجه نکردم بعد میام بلند شم سرم میخوره تو فکش 🤣🤣بالا سرم هعی پیاما رو میخوند 😭🤣🤣🤣

بعد منم هزار بار رنگ عوض کردم دید راست شد گفت کوچولو 

برو اسکاج و ریکا بیار دیگا رو بشوریم بعد که ویندوزم اومد بالا ی دفعه زدم زیر خنده 

رفتم اوردم هعی دیگه مگو  حواست باشع ب رقیه و مهدیه(همونای که بهشون هعی میگفتم)پیام میدی حواست ب پشت سرت باشع 🤣💔

بعد هعی میخندید کلا شرفم رفت بعد هم ب حسش اعتراف کرد خداااا😂🥺💜

تعلیقی سابق Sariiii80 ادب نشانهِ ترس نیست 🤍🌵
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   سوگلللللللللل  |  16 ساعت پیش
توسط   مامانماه۱۳۹۹  |  15 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   سوگلللللللللل  |  16 ساعت پیش
توسط   karmelina  |  14 ساعت پیش
توسط   مامانماه۱۳۹۹  |  15 ساعت پیش