کلاس دوم دبستان بودم اون موقع به ما از این شیر لیوانیا میدادن من خدا زده هم همیشه با اینکه قد بلند بودم نسبتا اما از این خرخونای معلم دوست بودم که میز اول میشینن
خلاصه یه روز طبق معمول داشتن شیر پخش میکردن منم با خودم فکر نکردم که چرا این همه آدم دوربین به دست اومدن کلاس ما.... /:
(دوستم شیر دوست نداشت مال اونو هم من میخوردم😁)
همینجور شروع کردم به شیر خوردن بعد چند روز دیدم یه روزنامه چاپ شده از طرف آموزش پرورش عکس منم سر درش که ینی اره ما هوای بچه هارو داریم و اینا.... آوردنش مدرسه روزنامه مو... حالا با چه وضعیتی بودگ.... 😭با یه مقنعه که قسمت چونش جای لپمه تقریبا... 😑در این حد کج...موهای فر که ریخته دو طرف صورتم به طور کاملا شلخته بعد با یه شیر که دو دستی چسبیدم در حال هورت کشیدن و یه شیر دیگه ام که روی دسته صندلیمه با یه نگاه خوشحال و یه عکس دیگه بازم از من بدبخت با این تفاوت که با بالای دهن شیری شده زل زدم به دوتا پاکت خالی شیر😑🤣اصلا کله وامونده مو هم نیاوردم بالا ببینم این لعنتیا فرت فرت از من عکس میگیرن خلاصه یه نسخه از این افتاد رو برد مدرسه تاااا کلاس پنجم که تو همون مدرسه بودمممم.... یعنی سوژه کل دبستان بودم😑💔