وای بچه ها من ۱۳،۱۴سالم بود عید رفتیم خونه عموم پسر عموم پاشو عمل کرده بود من نه سلامی نه حرفی خودمو انداختم رو پاش واااای پات چیشده خوب میشی غصه نخور😂😂داشتم خودمو میکشتم براش
من شیفته خوشی های ساده ام ان ها اخرین پناه جان های محزون اند ☘️ ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این میارزد که خودمان باشیم ؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یه بارم مادربزرگ شوهرم فوت شده بود منم نامزد بودم ای خدا یعنی من بیشتراز دختراش گریه کرده بودم نمیتونستن منو ازسر قبر بلندکنن میپرسین واسه چی واسه به چشم اومدن مادرشوهر مامان مادرشوهرم فوت شده بود هییی روزگار
من بچگیام خیلییی تخیلاتی بودم،همش تو تخیلاتم حرف میزدم،بازی نیکردم،ازذواج میکردم،بعد یه شب مهمون داشتیم،پاگشای دوماد خالم،،منم رفتم تو آشپزخونه،واس خودم بلند بلند حرف میزدم،جواب میدادم،میخندیدم،طفلی تازه دوماد منو دیده بود کرک و پرش ریخته بود