بچه ها دم داروخونه وایساده بودم منو بابام
منتظر مامانم
یه دختره تپل آمده بود گذشته بود فکر کنم 9 یا 10 سالش بود خیلی کیوت بود
گفتم ای جونم چقدر بامزه اس و جالبه 1 ثانیه حتی از حرفم نگذشته بود که دیدم بدبخت با کله رفت تو شیشه مغازه😐🥴
از اون موقع تا الان بابام میگه بابا جان چشت شوره هاا چشتو درویش کن کسیو چش نزن
دیگه ول کن نیس😐😐😂 واقعا چشم شوره؟