بچه ها دم داروخونه وایساده بودم منو بابام
منتظر مامانم
یه دختره تپل آمده بود گذشته بود فکر کنم 9 یا 10 سالش بود خیلی کیوت بود
گفتم ای جونم چقدر بامزه اس و جالبه 1 ثانیه حتی از حرفم نگذشته بود که دیدم بدبخت با کله رفت تو شیشه مغازه😐🥴
از اون موقع تا الان بابام میگه بابا جان چشت شوره هاا چشتو درویش کن کسیو چش نزن
دیگه ول کن نیس😐😐😂 واقعا چشم شوره؟
پیش میاد
بعضی وقت ها از دوست داشتن اینطوری میشه 😁
آره😁
نه عزیزم پدرتون شوخی میکنن
من بااین سن و قدم یبار رفتم تو شیشه مغازه، خیلی تمیز بود اخه
ی پسره دید بهم خندید😂
من کلی تجربه بدتر از این دارم هروقت چیزی ب چشمم اومد لاحول ولا قوة الا بالله خوندم بنظرم تاثیر گذاره
🤣🤣🤣بعضی وقتا پیش میاد
جاری منم چشش شوره بنده خدا از بچه خودش هم که تعریف میکنه یه چیزیشون میشه
همیشه کنار حرفات یه ماشااله هم بگو
وای خدا😂😂😂ببین حالا من به چشم اعتقاد ندارم
ولی گویی چشم رو خودم کاملا واقعیه
مثلا هفته پیش گفتم واای لبم چه خوبه زارت دهنم خورو تو جا کفشی لبم جر خورد
یا این مانتوم چقد بهم میاد
مانتوعه گم شد 😐😂
