لطفاً نظرتون رو بگید چون میخوام تصمیم بگیرم.
اول یه توضیحی میدم که بدونید بین من و مامانم چطوریه. از وقتی یادم میاد هیچ وقت نتونستم با مامانم راحت باشم. مثلاًوقتی برای اولین بار پریود شدم و دل درد و اینا داشتم خجالت میکشیدم از مامانم سوال کنم به دوستم میگفتم که اون از مامانش بورسه😢و با کلی تعجب میگفتم تو روت میشه با مامانت راجبه اینا حرف بزنی...تا اینکه ازدواج کردم و.. هیچ وقت راجبه مسائل زنانه بهم چیزی نگفت. من خودم باید کلی وقت میزاشتم و جستجو میکردم از کتاب یا گوگل هیچ وقت راجبه اینکه بچه دار بشم نگفته . یا اگه تو جمعی باشیم بهم بگن بچه بیار میگه برا چشه😑 یه جو سنگینی بینمون هست . حتی من آرایش هم میکنم مامانم میبینه،موذبم.چون از مجردی دوست نداشت آرایش کنم. خواهر ندارم. مامانمم،متولد ۱۳۵۰،خودم ۷۱
.مشکل من اینه که ابدا نمیتونم از مامانم گلگی کنم بارها مشکل برامون پیش اومده مثلاً شوهرم از مامانم دلگیر شده و گفته به مامانت بگو ولی من نتونستم بگم ..
حالا قضیه از این قرارها که داداشم تازه نامزد کرده خانواده نامزدش اومدن خونه ما . چون مادرم بنایی داشت قرار شد مهمان های مادرم بیان خونه ما ولی خب غذا و میوه رو مادرم تهیه کرد هرچقدر من و شوهرم اصرار که از خونه ما و خوراکی ما باشه قبول نکرد. بعد وقتی مهمان ها اومدن..