حالااامن خیلی دلم پاکه
خیلی خیلی دلم براهمه میسوزه بدکسی رونمیخام کافیه یکم باهام بدحرف بزنه خداایه بلاهایی سرش میاره
کلاباهمه همینم
یادمه یبارمادرشوهرم وخواهرشوهرم من تازه زایمان کرده بودم گفتن مامیریم مهمونی خونه خاله یعنی خواهرمادرصوهرم توبچت کوچیکه نیا
بچه هاشون هم نبردن گزاشتن پیش من
من یکم تواتاق دلم گرفت که انگارمن آدم نیستم باخداحرف میزدم که چقدرسنگ دلن منونگفتن توام بیا
باورت نمیشه ۵دیقه بعدزنگ زدن تصادف کردیم خداروشکربه خودشون چیزی نشده بودولی ماشینشون ازبین رفته بود.میدونی چیه توام اگه دلت مبگیره ازش به خدابگوبهش بفهمونه