خیلیا اینجا منو از ماه۵ بارداری میشناسن.کلی تاپیک دارم۸۰درصدشم راجب بارداری دوممه.از مشکلات عادی ریز تا بزرگ و درشتاش که کلی خطرناک بودن.ازینکه از پله ها افتادم و مشکل پیدا کردم.ازینکه شبا تا صبح از تکرر ادرار و نفس تنگی و رفلاکس خوابم نمیبرد.به اضافه یه بچه زیر سه سال و داشتن شوهری که باهاش کلی مشکل تو زندگی پیدا کرده بودم.بچمو تو این فاصله با بدبختی از پوشک گرفتم و کم و بیش به کارای خونه میرسیدم.و اخراش خونه نشین و استراحت شده بودم چون طول سرویکسم کم بود و دکتر خطر زایمان زودرس داده بود.میخواس سرکلاژ کنه قبول نکردم چون عدد سرویکسم لب مرز بود و فکر نمیکردم بعدش کلی مشکل پیش بیاد فقط برام حلقه پساری گذاشت که دهانه رحم رو جمع کنه نذاره زودتر از موعد باز بشه.شبا از سختی و درد و شیطنت های بچه اولم گریه میکردم تا جایی که میگفتم وای خدا دنیا بیاد فقط تو هر هفته که ای حالا هست!راحت بشم...