کنکور انسانی شرکت کردم باهزار امید وارزو و کلی تلاش رتبه ها اومد انتخاب رشته کردم دانشگاه روزانه حقوق قبول شدم اما انقدر اطرافیان تو گوشپدرم خوندن دخترو نباید بفرستی راه دور وگرنه هزار اتفاق میفته، هرکی رفته مشکل دار شده بابامم نذاشت برم انقدر که توگوشش خونده بودن تاجایی که بهم گفت میخوای بری برو ولی بعد خبر مرگمو بهت میدن، منو فرستاد پیام نور حقوق و سه سال با زجر درس خوندم تنفر پیدا کردم از هر درسو دانشگاه و رشته امهمیشه تهه دلم این حسرت تا اخر عمر باقی مونده با کسایی همکلاسی شده بودم که یک سر سوزن زحمت نکشیده بودن و رتبه هاشون داغون بود، برای منی که یک زمان المپیادی بودم یک زمان رتبه برتر آزمونای مختلف میشدم این ظلم بزرگی بود وقتی میدیدم بقیه بارتبه های داغون تر دارن میرن شهرای دیگه ومن دارم یک جای افتضاح میرم هیچوقت از دلم پاک نمیشه، حتی تربیت معلم هم آوردم نذاشت برم گفت باید پیشخودم باشی بابا آدم خیلی مهربونیه هرچی میخوام فراهم میکنه ولی این کاری که کرد و حرفایی که توگوشش خوندن تا ابد یک تکه از قلبم خالی میمونه لطفاً نگین ارزششو نداره که اتفاقا خیلی هم ارزششو داشت برای منی که کلی زحمت کشیده بودم
همش میگم کاش عقل الانو میداشتموپافشاری میکردمو به حرف نمیکردم ولی اشتباه کردم