2733
2734
عنوان

دری وری:))))

| مشاهده متن کامل بحث + 348 بازدید | 101 پست

عه سلام سلام صد تا سلام گل دختر  

من بگو خب  این دو هفته رو خب تصمیم گرفتم نرم پیش مشاور همینجا هر شب بهت گزارش کار بدم بگم چیا خوندم نتیجش چی بود فلان و بهمن خببب اینجری هم حس میکنما انگیزم بیشتره چون میخوام به عسللل خاااااانوم گزارش بدمممم  خب عر یه نیم ساعت با مامان بابام رفتیم بیرون تو ماشین گرمازده شدم حالمم بد شد برگشتم خونه جات خاااالی یه هدونه یخ یخ یخخخخ خوردم  حالم جا اومد ولی گلومو داغون کرد😂

بعدش نث شیییییییر زبانای ۳ پایرو مروووور کاااامل کردم فردا هم ۶/۵بلن میشم ریاضیو شروع میکنم

اگ بلند نشدم بیا خودت زنگ بزن گوشیم بیدارم کن باشه دخملییییی؟  


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره  

بذار تا اروم دل بیتابت بگیره💔


بذار رو سینم سرتو چشمای خیس و ترتو

بذار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنتو💔

بغل کن و بچسب بهم 

بکش دوباره دست بهم

جز تو کسیو ندارم 

نزدیکتر از نفس بهم

2728

از آخرین باری که اینجا باهات حرف زدم۴ ماه میگذره!!

و من ... هر روز داغون تر از روز قبل...

یادم میاد اونروزا که اینجا برات مینوشتم انقد سردرگم نبودم

ولی....الان...چقد اتفاقا رو پشت سر گذاشتم

آخرین بار اومدم ازت خواستم برا کنکورم دعا کنی ...

کنکور گذشت ... پری کله شق با نفهمی تا نیم قدمی رشته هدفش بود ولی نشد!

اونم به خاطر یه اشتباه کوچیک !

از بعدش بگم برات 

از بعدش که خانوادم سر لج افتادن باهام ...که اونو خدا میدونه چنماه چی کشیدم

از جدا شدنم از خونه بگم برات؟...

ازون موقع که از شدت حال بد و گریه مطمئن بودم همین امشب جون میدم...ازون موقع که حالم بد شد ولی برا اینکه کسی نفهمه چمه تا خود صبح رو پشت بوم تو تاریکی گریه کردم...

یا ازون موقع که خودم تک و تنها از خونه رفتم ...رفتم ازین بی رحما دور شم...

یا ازون موقع بگم که تو شیراز با اینکه خونه داشتیم ...نخواستم برم تو خونه ای که مال این بی رحماست 

شریک شدم با چنتا دانشجوی غریبه تو یه خونه کوچیک و خرابه...

یا ازون موقع بگم که پول پس اندازم خرج کرایه خونه شد مجبورم شدم پیشنهاد اون پسره چندشو قبول کنم برم تو گروه آموزشیش رفع اشکال فیزیکو قبول کنم اونم برا ماهی یک و نیم😅

همه اینایی که گفتم دو تا درد همیشگیم همراهش بود ...

درد اون مریضی لنتی اختاپوس طور...

و دل نکبتم که هر لحظه تنگ علیرضا بود...از کدوم بگم؟

ازون موقع بگم که اتفاقایی افتاد نتونستم بمونم شیراز 

باز برگشتم به خونه...که خود خدا میدونه چه اتفاقایی افتاد

یا از لجبازی علیرضا بگم؟...

علیرضا گفت با رابطه قایمکی به جایی نمیرسیم...اومد همرو به بابام گفت ...اونم بابایی که اصلا به ذهنش خطور نمیکرد من عاشق شم...تک دخترش!پری دردونش😅آره جون عمش

بماند که بعد اون بابام زندگیو کرد جهنم واقعی...یعنی جوری که انگار گناه بزرگی مرتکب شده بودم...بماند که دلم میخواست کله علیرضا رو بکنم ... یا بماند که از ته دلم ناامید شدم از رسیدن خودمو علیرضا...بماند که حس کردم از وابستگی به علیرضا جون میدم.

بماند که بعد گفتن اون درد بی درمون بهش ...بیشتر سمجم میشد ...و این رفتاراش کلافم میکرد از دلتنگی...

بماند که بابام هر روز تلاشش این بود و هست فکرشو از سرم بندازه ...بماند که چقد سعی داشت منو بکشونه طرف خودش...که فراموشش کنم

حتی یه روز از سر کار برگشت...چنتا سکه طلا داد بهم بقولا برا اینکه نشون بده دوستم داره...که شاید بتونه کاری کنه علیرضا رو فراموش کنم

هعی خدایا ولی برعکس جواب میداد

بمااااند این بین روزی ۱۲ ساعت درس میخوندم و میخونم

بماند که چقد زور میزنم برا فراموش کردن احساساتم 

بماند که رشتمو مرخصی گرفتم بتونم بخونم برا کنکور 

اگه الان رفته بودم بهمن ترم دو بودم

بعد عید علیرضا پایان نامشو تموم میکنه ...دانشگاشم تموم

ولی من هنوز تو سردرگمی خودم و گریه هام و جنگ با خودم...

عسل من چقد نامردم...بزرگترین عذاب وجدانی که دارم اینه که دل علیرضا رو اذیت میکنم هی...بیچاره چقد داغون شد

فک کنم چنماه دیگه دو سال تموم میشه که درگیر منه

و من مث احمقا دور خودم میچرخم

حتی گفتم بهش گفتم هرچقد میخوای بهم فک کن ...و منم هر لحظه از فکرم خارج نمیشی...ولی نزدیکم نیا ...حتی یه پیام

تا اینکه حدود دو هفته پیش طاقت نیاورد یه پیام دلتنگی داد...جوابشو ندادم فقط لایک زدم بهش...

تا نصف شب بیدار بودم و دلتنگیمو بیشتر کرد این یه دونه پیام و نوشتش...همون ساعت ۳ گفتم بهش نمیشد اینو نگی و حال و روز منو بدتر نکنی؟نمیشد به قولت عمل کنی و پیام ندی؟

گفت وقتی واقعا میبینم دارم از یادت میرم معلومه قولمو میشکنم..حرفی ندارم

ازون موقع تا حالا شدم یه تیکه بغض عوضی

تا اینکه نمیدونم چیشد پریشب گفتم بهش یه بار دیگه همو ببینیم...تو دلم گفتم شاید دلتنگیم کمتر شه

دیروز صبح که نشستم تو ماشینش چشام اشکی بود از اول تا آخرش ...اینکه کنارم نشسته بود دلتنگ ترم کرد 

سرمو از پنجره بردهدبودم بیرون اشک میریختم

یهو دیدم یچی گذاشت رو پام یکه خوردم گفتم این چی بود ...یه نیم نگاه کردم دیدم یه سرویس طلاس لامصب چه سلیقه ای هم داشت...😅حتی بازشم نکردم یواش گذتشتمش تو داشبورد 

بعد یکم زر زر کردن اون... که من طبق معمول ساکت نشسته بودم...به قول نزاکت گوشه نشین شده بودم😅پیاده دم سرویسه رو با خودم نبردم 

یهو صدام زد پری خانوم (وای که صدام میزنه پری خانوم چقد خر ذوق میشم😶😁) مارو که نمیخوای یه یادگاری از ما بردار....آخ که چقد دلم میخواس داد بزنم بگم دیوونه خودتو یادگاریتو بده باهم ببرمممم😶😂

خلاصه که یه نیش خند زدم و گرفتم ازش ...

خب از دیروز تا حالا دقیقا شدم عین این آدمای مست که تو عالم هپروتن😶😁



2740

سلام بی معرفت من

دلم عجیب هواتو کرده  

دلم عجیب بودنتو میخواد 

عجیب جات کنارم خالیه

عجیب قلبم دلتنگته

کجایی عسل؟...

یعنی تو رو نمیتونم یه جایی رو کره زمین به این بزرگی پیدا کنم؟

فکرشم دیوونم میکنه...

اینکه کل کره زمین رو هم بگردم تو رو پیدا نمیکنم

حس خفگی دست میده بهم 

یعنی انقدر دست نیافتنی هستی؟

با رفتنت قلبم کنده شده عسل خانم💛

با رفتنت شب و روزم گریه شده عسل خانم...

با رفتنت دنیا برام رنگ عوض کرد عسل خانم

با رفتنت حرفام تو گلوم گیر کرد 

با رفتنت وجودم سرد شد

پری همون موقع که رفتی باهات مرد 

من اینجا مردم و دیگه زنده نشدم

عسل مرگ پری بیا اشکامو پاک کن...بیا دیگه😍

خیلی صدات کردم ...اگه میخواستی بیای اومده بودی..

خیال اومدن نداری🙃



میگما عسل مگه نمیگن آدما فقط یه بار عاشق میشن؟😶

ولی من ۳ بااار عاشق شدم...😶

خوش اشتها هم خودتی

اولیش که شمایی

بعدش علیرضا

بعدیش رو نمیشناسی...خودمم تا حالا ندیدمش و نمیشناسمش(مگه نشناخته میشه از یکی خوشت بیاد؟ بهم ثابت شده که میشه😁😶)

یه دوست مجازیه خیلی قشنگه

ولی حتی اسمشم بهم نگفت بی تر ادب

فک میکنم اسمش مائده باشه 

تو این ۲۰ سال زندگیم با خییییلیا رفیق بودم 

که طولانیترینش مهساست که ۱۴ ساله باهم دوستیم

 ولی به هیچکدوم همچین حسی نداشتم

یه حس خیلی عجیبه

اومممم...شده حس کنی یه نفر محکم چپیده تو قلبت؟

بعد با هر حرکت کوچیک تو قلبت وجودشو حس کنی

هی قلبتو قلقلک بده؟😁

یا حتی با یه حرف کوچیک ...حتی با یه سلام کوچیک 

یه موج عجیبی تو کل وجودت بپیچه

یعنی وجود خشک و خالیش هم...که حتی نگاهتم نکنه ...تو رو حس نکنه ...حتی وجود خشک و خالیش به وجدت بیاره

یا حتی با یه پیام کوچولو ازش چشات از ذوق اشکی شه

یا حتی وقتی غم دنیا تو دلته(حتی دلتنگی دوری تو)اونو که میبینی دلتنگیه جاش رو میده به ذووووق

یا وقتی نیستش میشم دلتنگ ترییین آدم رو کره زمین

یا وقتی چنروز غیبش میزنه میترسم از نبودش🙁غرغرو میشم ... طوری مامانم اینا و علیرضا متوجه میشن سگ شدم

البته اون منو دوست نداره😁ینی منو یه کاربر مجازی معمولی میبینه...و ازین چیزا خبر نداره

ولی این که اون منو نمیبینه مهم نیست...

مهم منم که دوسش دارم...هیچ چیز دیگه مهم نیست😁

دیوونه هم خودتییییی🤪

قبلنا یادمه تا با یکی صمیمی میشدم...میگفتی چشت منو دور دید .. یکی جامو گرفته؟...از اولشم دیوونه بودی🙃

نکنه الانم همینو میگیییییی؟

اینکه من این عنتر خانومو انقده دوسش میدارم شاید دلیلش شباهتاش به توعه ...اخلاقاش خیلی شبیهته ...غُد و محکم و عاقل ... خیلی هم مهربون و عاطفی...ولی عیییین خودت اصرار داره بگه با دوس داشتن غریبست😁

میگما عسل مگه نمیگن آدما فقط یه بار عاشق میشن؟😶 ولی من ۳ بااار عاشق شدم...😶 خوش اشتها هم خودتی ...

عسل یادته چققققدر رفتم این مشاور ...اون مشاور...این روانکار ...اون روانکار...این روانپزشک...اون روانپزشک برا وسواس و افسردگی و پنیکم؟یادته اونروزا؟

هیچکدوم هیچ کاری از دستشون برنیومد...

امااااا😁

یه سری این دوست قشنگ بهم گفت بلدی معجزه کنی؟...بلدی یه کاری کنی حالت همیشه خوب باشه؟

بعد اون از ته ته ته دلم حالم خوبه ...چطور بگم...یعنی چون اون ازم خواست که خوب باشم...از ته دل حالم خوبه...خیلی عجیب مدتهاست که خوبم😁

وجود همچین آدمی معجزه نیست بنظرت؟...

خدایا ...یه ادم چقد میتونه کشش داشته باشه دیگه؟

خسته شدم خدا...چرا انقد بی معرفتی؟ چرا؟

چرا باید من تو اوج جوونی وسط جهنم باشم چرا؟

چرا باید به این روز بیفتم؟

چرا باید از دست این خر انقد عذاب بکشم؟

خدایا بسه توروخدا بسه...

تمومش نمیکنی اره؟

ولی من صبرم لبریز شده میخوام برم بمیرم...من این زندگیو نمیخوام...

خدایا دستم ترکید...خدا ارت نگذره کثافت...خدا ازت نگذره که باعث شدی ارزوی مرگ داشته باشم

چرا باید من اینطور باشم؟ اینجا جای من نیست‌‌‌...

خدایا خسته شدم

به چه زبونی بگم گوشاتو وا کن به دادم برس 

شاید اگه گوش ندی این دیگه اخرین روزای بودنم باشه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز