2737
2734
عنوان

داستان واقعی❗شوهرمو جادو کرده بودند😱🤯

| مشاهده متن کامل بحث + 78298 بازدید | 597 پست

عزیزان لایک و کامنت فراموش نشه ♥️

باور کنید من دلم میخواد پارت بزارم اما واقعا با وجود این همه درس و امتحان اصلا فرصت ندارم یکم صبور باشید تا جایی ک بتونم حواسم هست عاشقتونم 🥰

هوا به سمت ظلمات و تاریکی میرفت . 

سهند با دستان خاکی وارد حیاط شد .

سرش را از پنجره چهل تیکه رنگی شکل مطبخت داخل آورد .

_ سلام دختر عمو خوبید ؟ آساره گفت با من کار دارید .

_ سلام پسر عمو خسته کار نباشید .

_ سلامت باشید .

_ یه زحمت برات داشتم منو تا شهر می‌برید یه تلفن کنم ؟ خیلی نگران دخترمم .

_ اره تا من آبی به دست و صورتم میزنم حاضر شو ‌.

لبخندی زدم و تشکر کردم .

مرضیه سراسیمه به سمت اتاق رفت تا با ما همراه شود ؛ با یادآوری حرف های زن عمو تهمینه به فکر نصحیت سهند افتادم .

_ مرضیه میخوای تو بمون من خودم میرم .

_ باشه فقط مواظب باش حیدر الان عصبیه باید یه جوری حرف بزنی ک آتیشش فرو کش کنه ن اینکه اوضاع بدتر بشه ! فهمیدی ؟ 

 _ سعی میکنم اما خودت میشناسیش دیگه ....

_ میدونم عزیزکم اما الان فعلا دست تو زیر سنگه ، باید یکم مراعات کنی !

سهند حاضر و آماده جلو آمد .

_ خب دختر عمو بریم ؟ 

_ بریم .

از مرضیه خدافظی کردم و پشت سر سهند راه افتادم .

 مسافت کمی را طی کرده بودیم ک بالاخره بعد از کلنجار ها زبان باز کردم .

_ سهند برای چی ازدواج نمیکنی ؟!

ریشخندی زد و گفت :

_ بگذریم ، چه فرقی به حال تو میکنه ؟ 

در همین دقایق اول راهم را با جمله ای کوبنده سد شد . سرم را کامل به سمت پنجره چرخاندم .

_ راستی تو از زندگیت راضی هستی ؟ مطمئنی ک انتخاب درستی کردی !؟

حلقه درون انگشتم را کمی تکان تکان دادم ، در دلم ندایی آگاه شد و غرید : 

_ ن راضی نیستم ! اشتباه کردم و حالا خیلی پیشمونم .... کاشکی میزاشتم تا همه چی مثل روال اولیه خودش پیش بره و حالا نمیدانم چجوری خودم رو از این منجلاب بیرون بکشم . 

اما عقلم فورا جواب داد :

_ اره راضی هستم ، حیدر مرد خوبیه ! یه زندگی اروم و بدون دغدغه داشتیم ک با اومدن ترنم خوشبختی مون تکمیل شد .

نفسی پر حرص بیرون فرستاد :

_ اما من با ایلدا آمدم و دیدم یه آدم عصبی و زود جوش ک حتی روی خواهر خودش دست بلند میکنه و در برابر پدرش گستاخه ! چرا دروغ میگی؟ چرا میخوای خروار ها غم توی چشمات رو پنهان کنی ؟ خان بابا چیکار به آوردن نیوردن بچه تو داشت !؟ چرا نمیگی نزاشتش بیاری ؟


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما💥

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه 🔴

❗لطفا حمایت کنید رفیق اگه کامنت نزاری پارت های بعدی دیر به دستت میرسه و مدیون من میشی 💢

بد#  ون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742
.

خوندی؟ 

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه ♥️

حال ک دستم رو شده بود نمی‌دانستم باید از چه دری وارد شوم . 

اخ ک کاش زبانم می‌برید و به زندگی اش سرکشی نمیکردم تا ک او هم تجسس نکند .

به چشمانش زل زدم و با قاطعیت گفتم : 

_ حتی اگه حرفات درست باشه نمیخوام جواب بدم ، پس لطفا این بحث محاکمه رو تموم کن ! من اگر گفتم فقط و فقط به سفارش زن عمو تهمینه بود و گرنه ک کاری ندارم .

دیگر تا آنجا چشمانم را بستم و خودم را خواب نشان دادم .

 * 

دستانم میلرزید ، باید خودم را برای شنیدن رگباری از طعنه های مختلف آماده میکردم . بازخورد حیدر قطعا تند و گزنده بود .

 دعا دعا میکردم حداقل جوابم را بدهد و احوالی از ترنم برایم بازگو کند .

بعد از شنیدن چند بوق صدای نرجس پخش شد .

_ الو اینجا منزل اقای سالاری هست ، بفرمایید ؟

_ الو سلام نرجس جان خوبی ؟ من حوریه ام ، 

گوشی رو بده به حیدر یا گلهبار بانو !

_ حوریه جان چند لحظه صبر کن .

خشک و سرد مثل همیشه رفتار کرد .

 اصلا به گمان آدم های آن عمارت طلسم شده بودند ، انها محکوم به بدی بودند تک به تک شان دل هایشان تیر و تار بود . خوبی را از یاد برده و تنها بدی را می‌شناختند .

با شنیدن صدای حیدر قلبم از شدت ترس و نگرانی تپید .

_ سلام حیدر جان ، خوبی فدات شم ؟

و ظاهری دروغین به علاقه مندی .... آزار دهنده ترین سکانس زندگی همان لحظه ای است ک دیگر عاشق مرد زندگی ات نیستی ولی مجبوری باز برای سرپا نگه داشتن زندگی ات ، خودت را شیوا و مجنون جلوه بدهی .

با فریاد گفت :

_ هیچ معلومه کدوم قبرستونی هستی ؟ خسته نشدی از بس پیش اون پسر عموی حروم زادت خوابی ؟ 

لب هایم کش آمد ؛ چه بی انصافانه باز جیگرم را سوزاند و دلم را درد آورد .

خدایا ! اگر هستی روزگارم را بنگر .

 اگر میشنوی حرف هایش را بشنو ..... 

و اگر میتوانی حقم را پس گیر .

با بغض نالیدم :

_ حیدر من عزیز جونم فوت کرده بخاطر همی موندم چی میگی ؟ من همچین آدمیم چرا تهمت الکی میزنی !؟

گوشم به گمانم پاره شد ، صدای فریادش کل عمارت را گرفته بود .

_ به درک ، برام مهم نیست کی مرده کی زنده اس ! فقط تا آخر امروز حق داری برگردی خونه و گرنه برای همیشه حسرت ترنم رو به دلت میزارم . تو خودت میدونی من چه آدمیمم !! در ضمن مادر 😏 دخترت دو هفته اس داره توی تب میسوزه از غم دوری آدم پستی مثل تو !

_ حیدر تو رو خدا حالش خوبه ؟


" لطفا "

لایو = ۷۰۰ حتما 💥

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه ♥️

لطفااا حمایت کنید رفیق بدون کامنت مدیون میشی ❗👌

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 
بله کامل همه رو خوندم😍

بخون

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 
2740

سلاممم نفسای تبسم حالتون چطوره ؟

دلم براتون یه عالمه تنگ شده 😍♥️

شرمنده دعا کنید من زود تر خوب بشم مهربونای من 🥰 لایک کن تا بریم سراغ حوریه 👇

با صدای بوق اشغال لعنتی گفتم .

خدایا بچه ام ! کاش قلم پایم میشکست و ترنم را تنها نمیزاشتم .

مبادا حالش وخیم باشد ؟ نکنه مریضی نا علاجی گرقته باشد !؟

 دانه های اشکم آرام آرام باریدند .

دستی به رد اشک های خشک شده ام کشیدم .

سهند با دیدن قیافه آشفته من جویا شد . 

_ چی شده حوریه ؟

من ک خدا خواسته برای گریستن بودم ، گفتم : 

_ ترنم مریض شده حالش بده باید سریع برگردم .

یعنی به همین زودی ؟ 

_ مجبورم سهند اگه دیر برم ممکنه بچم از دست بره .....

_ برای چی اتفاقی افتاده ؟؟

پریشان احوال گفتم :

_ نمیدونم هیچی نمیدونم ، فقط باید خیلی زود خودمو بهشون برسونم .

_ خیلی خوب اروم باش ، رنگ از رُخت پرید .

با زجه نالیدم :

_ سهند اگه چیزیش بشه من میمیرم .😭

سهند نگاه پر عشقش را بر صورتم پاشید .

_ حوریه اروم باش به خدای بالای سر توکل کن ! 

نفسی عمیق کشیدم ؛ راست می‌گفت باید آرام باشم و به درگاه تنها معبود آسمان ها و زمین پناه ببرم .

با شتاب وارد خانه شدم .

_ مرضیه ، مرضیه ؟

مرضیه از پنجره سرش را بیرون آورد .

_ چی شده ؟ چه خبرته ؟؟

_ ترنم حالش بده .

ضربه ای به صورتش زد و با نگرانی پی جو شد .

_ خدا مرگم بده ، چرا ؟

_ حیدر گفت از تب داره میسوزع .

به سمت اتاقم رفتم و چمدانم را بستم .

 خان بابا صدایم زد .

_ حوریه بابا جان ؟

_ جانم ؟

دستی به شقیقه هایم کشیدم .

به سوی اتاقش دویدم ، بی حال و نزار در بستش دراز کشیده بود . چهره اش در هم بود .

ناگهان بغضش ترکید و با گریه گفت :

_ میخوای بری ؟!

من هم با او گریستم .

_ خان بابا دخترم مریض احواله ، اگه نرم کی ازش پرستاری کنه ؟ 

_ حوریه نرو ! تو بری غم و غصه این خونه رو پر میکنه . تازه سماور دلم گرم شده بود ‌.

_ خان بابا وقتی جیگر گوشت تنها انگیزه و امید زندگیت ببینی داره از دستت میره چه میکنی ؟

_ تو آب شدی جلو چشمام کاری نتونستم انجام بدم یه گوشه مات گرفتم اما تو برو و نجاتش بدم . من حتم دارم حالش خوب میشه .

لبخندی شیرین به رویش پاشیدم .

دستان پینه بسته اش را در دستم فرو برد .

_ خان بابا تو به خدا قسم مواظب خودتون باشین ، ما رو از دعا هاتون محروم نکنید .

میخواستم برخیزم اما خان بابا مرا نگاه داشت .

_ دخترم ؟


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما 

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه ♥️

بدون کامنت بخونی مدیون میشی 👌

امروز بازم پارت داریم حمایت کنید 😍

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه ♥️

نگاهی به اطراف انداخت کسی نبود اما باز احتیاط را پیشه کرد . 

_ درو ببند !

نگاهی متعجب به او انداختم و به سرعت کلون در را بستم .

_ حوریه هر جور شده دخترت ک حالش خوب شد با هم فرار کنید و بیاید اینجا تا همیشه خونه خودته ‌.

میخواستم به او امید واهی بدهم ک زندگیم خوب است اما نمیشد بغض چشمانم را چه میکردم؟ 

لب های کش آمده و چروک های تازه روییده قیافه ام را جای دلم می‌گذاشتم ؟

_ میدونم ک انتخاب اشتباهی کردی ! شماتت نمیکنم چون همه ما انسانیم و جایز و الخطا ، برگرد و بیا خودم پشیبانتم او جوجه شهری هم جرئت پا گذاشتن به روستا رو نداره . سهند رو میفرستم تا از احوالت با خبر بشیم ، هوشیار باش ! 

چشمانم را دقایقی بستم و از اعماق وجود خدا را برای آفرینش چنین پدری مهربان و دلسوز شکر کردم .

اگر او هم نبود چه بر سر حوریه خطا کار می آمد؟ 

خداوندا نمیدانم با چه رویی باز به درگاه پاک و مقدست روی می اورم ، من همان حوریه بی عفتی هستم ک بدون جاری شدن صیغه عقد خودم را هم بالین مرد عیاشی کردم و هم اکنون دخترکم جور گناه های مادرش را می‌کشد .

شنیده بودم در های توبه باز است .

 الغوث الغوث میگویم ، آنقدر زجه میزنم تا دل و روحت با منِ گُنه کار پاک شود .

هستی ام را به آتش کشاندی ....

ندیدی ک حوریه میان این سیل مشقت میمیرد .

دست و پا میزدند تا ک خودش را بیرون بکشد ، بی خبر از آنکه نمیداند چاله را تو کندی !

تویی ک جلاد این روحی !

 تویی ک قاتل این جسم بی جانی !

 نمیخواهمت این واژه را برای هزارمین بار زیر لب زمزمه وار می‌گویم :

_ برو برو ک دیگر وصال من و تو خیلی وقت است گسسته !

بگذر از این جگر پاره پاره ، مگر من میان این دنیا چه کرده بودم ک انگشت نمای این شهرم کردی ؟! مگر من جز عاشقی گنهی دگر داشتم ؟!

 مگر جز سادگی جرمی بالا تر در پرونده سیاه روزگارم داشتم ؟!


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما 

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه ♥️

بدون کامنت بخونی مدیون میشی ❗

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡


🔴 آیا شده اشتباهی عاشق بشید ؟! 🔴

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه 😍

_ بابا جان اگر من عمرم به دنیا نبود حواست باشه یه زمین کشاورزی دارم اونو به نام تو زدم برای خودت باشه .

 بوسه ای روی پیشانی اش کاشتم و بعد از ساعتی راهی همان عمارت وامانده شدیم .

در دلم غوغا بود . چرا به یکباره حالش این چنین دگرگون شد ؟!

خسته به دم عمارت رسیدیم . از ترس کم مانده بود جان دهم ، برخورد حیدر به طور حتم کوبنده خواهد بود . دستانم یخ زد .

مرضیه با دیدن رنگ و روی پریده ام گفت :

_ چی شده حوریه؟ تو رو خدا اروم باش درست میشه .

لب لب وار گفتم :

_ حیدر با من...با من چیکار میکنه ؟

_ ما هستیم نگران نباش ، فقط سعی کن صبوری کنی . الان حیدر ذره ای مهم نیست ترنم رو باید در یابیم !

نفسی عمیق کشیدم و چمدان به بست وارد عمارت شدم . سنگینی نگاهی روی تنم باعث شد سرم را به سمت بالا ببرم .

خاتون بود ک با ریشخندی چندش واری به من صورتم می‌نگریست .

_ خوش اومدی عروس خانم !!

نگاهی نفرت انگیز به او انداختم و به سرعت رد شدم .

گلبهار با محبت بی انتهایش به سویمان آمد .

_ خوش اومدید دخترای عزیزم .

در آغوشش جا گرفتم و با زجه گفتم :

_ ترنمم چطوره ؟

زیر گوشم نجوا زد .

_ خوبه نگران نباش .

_ راست میگید ؟!

_ اره نقشه ی ح....

جمله اش نا تمام ماند ، به یکباره حیدر با همان قد و بالای چار شانه به سمتم هجوم آورد موهایم را بین دستانش گرفت و با خودش کشید .

مرا ظالمانه با خودش در خانه با موهایم میکشید . جیغ زنان کمک میخواستم .

گلبهار بانو و مرضیه تقلا می‌کردند تا مرا از بین دستان او بین بکشند اما هر چه بیشتر تلاش می‌کردند کمتر به نتیجه ای می‌رسند .

با چشمانی ک خون از لا به لایش می‌چکید ، گفت : 

_ میکشمت حوریه مطمئن باش نمیزارم زنده بمونی ! باید از اولش می‌فهمیدم ک تو یه دختر هر جایی ک خودتو در اختیار همه قرار میدی !!

برق از سرم پرید .

 باورم نمیشد این وصله های ناجور را داشت به من میگفت . به منی ک پیش از او حتی جنس مذکر را به رسمیت نمی‌شناختم .

مگر یادش رفته آن روز منحوس کذایی همچون عذاب الهی بر سر آوار شد ؟


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما 

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه 🌹

بدون کامنت بخونی مدیون میشی 👌

لطفا حمایت کنید یه پارت دیگه داریم ❗

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه 😍

_ بابا جان اگر من عمرم به دنیا نبود حواست باشه یه زمین کشاورزی دارم اونو به نام تو زدم برای خودت باشه .

 بوسه ای روی پیشانی اش کاشتم و بعد از ساعتی راهی همان عمارت وامانده شدیم .

در دلم غوغا بود . چرا به یکباره حالش این چنین دگرگون شد ؟!

خسته به دم عمارت رسیدیم . از ترس کم مانده بود جان دهم ، برخورد حیدر به طور حتم کوبنده خواهد بود . دستانم یخ زد .

مرضیه با دیدن رنگ و روی پریده ام گفت :

_ چی شده حوریه؟ تو رو خدا اروم باش درست میشه .

لب لب وار گفتم :

_ حیدر با من...با من چیکار میکنه ؟

_ ما هستیم نگران نباش ، فقط سعی کن صبوری کنی . الان حیدر ذره ای مهم نیست ترنم رو باید در یابیم !

نفسی عمیق کشیدم و چمدان به بست وارد عمارت شدم . سنگینی نگاهی روی تنم باعث شد سرم را به سمت بالا ببرم .

خاتون بود ک با ریشخندی چندش واری به من صورتم می‌نگریست .

_ خوش اومدی عروس خانم !!

نگاهی نفرت انگیز به او انداختم و به سرعت رد شدم .

گلبهار با محبت بی انتهایش به سویمان آمد .

_ خوش اومدید دخترای عزیزم .

در آغوشش جا گرفتم و با زجه گفتم :

_ ترنمم چطوره ؟

زیر گوشم نجوا زد .

_ خوبه نگران نباش .

_ راست میگید ؟!

_ اره نقشه ی ح....

جمله اش نا تمام ماند ، به یکباره حیدر با همان قد و بالای چار شانه به سمتم هجوم آورد موهایم را بین دستانش گرفت و با خودش کشید .

مرا ظالمانه با خودش در خانه با موهایم میکشید . جیغ زنان کمک میخواستم .

گلبهار بانو و مرضیه تقلا می‌کردند تا مرا از بین دستان او بین بکشند اما هر چه بیشتر تلاش می‌کردند کمتر به نتیجه ای می‌رسند .

با چشمانی ک خون از لا به لایش می‌چکید ، گفت : 

_ میکشمت حوریه مطمئن باش نمیزارم زنده بمونی ! باید از اولش می‌فهمیدم ک تو یه دختر هر جایی ک خودتو در اختیار همه قرار میدی !!

برق از سرم پرید .

 باورم نمیشد این وصله های ناجور را داشت به من میگفت . به منی ک پیش از او حتی جنس مذکر را به رسمیت نمی‌شناختم .

مگر یادش رفته آن روز منحوس کذایی همچون عذاب الهی بر سر آوار شد ؟


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما 

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه 🌹

بدون کامنت بخونی مدیون میشی 👌

لطفا حمایت کنید یه پارت دیگه داریم ❗

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

۱۴۰ پارت شد

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

نظرتون رو بنویسید

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 

خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه ♥️

چشمان خسته و پریشانم را به جانش آویختم .

_ با منی عشق محالم ؟ با منی تک بر قلبم ؟

گلبهار بانو نگاهی از جنس بی رنگی به حیدر انداخت . 

_ برای خودم متاسفم ک پسری چون تو رو دارم ، پسری ک هیچ بویی از انسانیت توی وجودش نیست .

همه حالشان از ذات خبیث حیدر بد بود . همه میخواستند گوشه بنشینند و به حال حیدر بخت سوخته بگریند اما من در همین لحظات پر درد ، در همین دقایق بی جان فقط میخواستم لب باز کنم و گلایه کنم از کسی ن ! از حیدر ن !

 از خودم ، از منی ک بی چون و چرا دل را به دست غریبه ای سپردم .

هنوز هم نگاه بی جانم حوالی این اطرافم میچرخید . با سیلی محکمی ک مقصدش گوشم بود هوشیار شدم .

 بیشتر از درد و سوزش گوش هایم قلبم پاره پاره شد . حیدر از مقاومتم خوشش نمی آمد او به دنبال اشک هایم می‌گشت ولی امشب این حوریه دیگر روحی در جسمش نمی دمید تا ک بخواد خودش را آرام کند ، این حوریه دیگر سیم آخر را رد کرده بود .

با ضربه سهمگین بعدی او روی سرامیک های جلوی پایش ولو شدم . خون آبه ای صورتی رنگ از کنج لب هایم فرو ریخت .

 دستانم را به گوشه لبم گرفتم و با عجز نالیدم :

_ ترنمم خوبه ؟ 

با شنیدن جمله ام گویی هیزم آتش جانش را گداخته تر کردم . کمربندش را بیرون کشید و پی در پی ضربه هایش را روی تنم نوازید .

او میزد و من خودم را بار ها نفرین میکردم . 

خود کرده را چه تدبیر ؟ 

مگر خودم همین را نمیخواستم !؟

مگر من نبودم ک قید همه و همه را برای این زندگی زدم؟

چرا مقاومت ؟ چرا اشک ؟

 این مجازات من است !

این تنبیه برای من شاید اندکی کم باشد .

مگر من نبودم ک خانواده ام را با بی رحمی تمام به یک غریبه نوپا فروختم ؟! 

پس سکوت کن ! گلایه ممنوع !

هیچ حقی نداری تو محکوم ترین مجرم این دادگاهی !

عشق را این چنین نمیخواستم .

لکن همین سرنوشت نصیبم شد .....

این منم و آن تو و ترنمی ک میان من و ما می‌سوزد .

دوست داشتن چه واژه غریبی است .

راستی ! امان ده سوالی دارم ارباب ...

عشقت به کجا ها پر کشید ؟

 آن لحظه های مذکور عاشقانه کجا رفت ؟

 شاید تاریخ انقضای من به اتمام رسیده یا ، یا ک شاید عاشقی در این حوالی این چنین معنا می‌شود .

آنقدر خسته بودم ک دیگر دست از تقلا برداشتم و آرام چشمانم را بستم .


" لطفا "

لایک = ۷۰۰ حتما 

کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه ♥️

بدون کامنت بخونی مدیون میشی 👌

#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡

❗شده آدمی از همه چی خسته تون کنه ؟!❗

{هر کیم ایتیره اصلی نی اینسان اولا بیلمز قارتال نقدر آج قالا ترلان اولا بیلمز} {تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته‌کلی دیل اولماز اوزگه دیگه قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز} 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687