عزیزای دلم لایک و کامنت فراموش نشه ♥️
با بغضی خفته نالیدم :
_ مگه حیدر معتاده ؟
عمه گیتی جلو تر آمد و تمام تن بی رمق را بین دستانش گرفت .
_ نه عمه جان این چه حرفیه به حال جونن گاهی ممکنه پیش بیاد .
آقا جمیل گویی از طرفداری عمه به ستوه آمد و بلافاصله از اتاق بیرون زد .
عمه شانه هایم را مالید و به مرضیه اشاره کرد .
_ لیوان اب قند بیار لطفا .
_ ن نمیخورم عمه جون ، برید استراحت کنید . شرمنده اذیتتون کردیم .
_ این چه حرفیه دختر جان !
خاله اشرف و عمه را راهی کردم تا به رخت خواب هایشان باز گردند .
مدتی مرضیه و آسو کنارم نشستن ، هر سه لام تا کام حرفی نمیزدیم .
دوباره سکوت در فضای اتاق حکم فرما شد . مرضیه کنار گوشم آمد و پچ زد :
_ میخوای بریم از اقا جمیل بپرسیم کجا رفتن؟ چیکار کردند !؟
پوست لبم را به دندان گزیدم و مضطرب به عمه و خاله نگاه کردم .
مرضیه که منظور مرا فهمید زود جواب داد :
_ اونا الان خوابن آسو هم حواسش هست پاشو تا بریم .
در ذهنم جرقه ای زد و با کنجکاوی به سمت حیاط رفتیم .
مرضیه کت حیدر را از میخ ایوان برداشت روی شانه هایم انداخت .
هنوز برف میبارید دانه های برف روی لباس هایم آب میشدند .
دو دستم را روی سرم گذاشتم و با دو مسافت حیاط را طی کردیم .
اقا جمیل در زیر زمین نشسته بود و فانوسی کنارش بود .
تقه ای به در زدم ، با شنیدن کلمه 《بفرمایید 》در را گشودم .
اقا جمیل مضطرب از جایش برخاست .
_ اقا حالشون بده ؟
_ نه نه حیدر خوبه نگران نباش ، اومدم راستش.....بپرسم کجا بودید ؟ چرا حیدر حال و روزش همچین بود !؟
_ خانم جان اخه من الان به شما چی بگم ؟
سرش را زمین افکند و من نیز بی روح و سرد در گوشه ای از زیر زمین نشستم و زانوی غم را بغل گرفتم .
مرضیه به سمتش رفت چند کلامی زیر گوشش پچ زد .
چندی بعد هر دو به سمتم آمدند .
_ راستش آقا از خیلی وقت پیش عادت داشتن که کاباره برن ولی از وقتی شما رو دیدن توبه کردند نمیدونم باز چرا هوس به سراغ شون اومد ....
چشمانم از حدقه در آمد .
یعنی او به من خیانت کرده بود و خیلی راحت زیر لحاف پشمی اش خواب بود ؟!!!
باورش سخت بود ، گوش هایم سنگین شد .
دلم میخواست گریه کنم ، هق بزنم و خودم را سبک کنم ولی به سنگی سخت تبدیل شده بودم .
_ خانم خوبید ؟
هق زدم :
_ یعنی حیدر به من خیانت کرد ؟
حال دیگه کارم از هق زدن گذشته بود زجه میزدم .
دهانم را محکم بین دستانم فشردم .
_ مرضیه چرا من اینقدر سیاه بختم ؟!
_ الهی من برات بمیرم گریه نکن .
" لطفا "
لایک = ۴۰۰ حتما
کامنت = نفری سه تا کامنت فراموش نشه ♥️
#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡