خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه ♥️
_ هههه فکر کردی خاله بازیه برگردی کجا ؟
_ مگه نمیخواستی زن من بشی حوریه ؟
عصبیم نکن چته تو ؟!
دستانش را دورم حلقه کرد و مرا محکم در بند آغوشش گیر انداخت ، سعی در پس زدنش داشتم
ولی حریفش نمیشد قدرت بازوانش زیاد بود .
پشیمان بودم پشیمان از اعتماد بیهوده ام ...
از عشقم ، از خودم بدم آمد .
_ حوریه خواهش میکنم فکر بد نکن من کاری باهات ندارم میخوایم زیر یه سقف بریم ایشالله باشه ؟
با نفرت به او چشم دوختم چه زود رنگ نگاه هایمان پرید زرد و بی جان شد .
تصمیم گرفتم آرام رفتار کنم تا بلکه او را به راه راست بکشانم .
_ حیدر جان من دوستت دارم ولی این راهش نیست تو بیا خواستگاری و به خان بابا بگو .
_ حوریه تو خبر نداری به خان فروختنت اگه بمونی باید زن سوم خان بشی ، حاضریییی ؟؟؟
مات و مبهوت به حیدر زل زدم به حیدری که تا دقایقی پیش گناهش را شسته بودم و به او تهمت زدم .
از خودم خجالت کشیدم چگونه توانسته بودند با منی که از جان برایشان مایه میگذاشتم همچنین کاری را کنند ؟!
از تمامشان متنفر شدم آنها مرا فقط برای منفعت خود می خواستن ، لیاقت مهربانی های بی انتهای مرا نداشتند .
پس چرا من برای آبرویشان لگد به بخت بزنم ؟! حوریه قضاوت کردی قضاوت نا به جا حال چگونه میخواهی با او همسفر باشی ،
با کسی که تا چندی پیش او را دزد میخواندی او را هوس باز میدانستی ؟!
سر به زمین افکندم و لال شدم .
کم کم سوسوی سرما به جانم آویخته شد .
در خود مچاله شدم تا بلکه گرمای تنم حفظ شود . نمیدانم چرا لرز به تنم رخنه کرده بود .
حیدر پس از آن جملات منحوس حرفی نزد و حواسش را به اطرفش پرت کرد .
وقتی لرز شانه های نحیف را دید ، پالتوی شیک گران قیمتش را از تن در اورد و دورم انداخت .
برگشتم که نگاه هایمان باز به دیگری آلوده شدند .
این بار شرمندگی و عجز بیش از عشق در چشمانم موج میزد .
حیدر لبخندی آرام به رویم پاشید و چشم به جاده دوخت .
آنقدر خسته بودم که به یاد ندارم کی خواب میهمان چشمانم شد .
با تکان های پی در پی بدنم به خود آمدم وقتی چشم باز کردم در آغوش حیدر بودم که به تندی راه میرفت .
سریع به خود آمدم و به زور پایین آمدم .
پا که به زمین گذاشتم چشم چرخاندم که خانه ای به زیبایی کاخ و عمارت را دیدم .
آنقدر بزرگ بود که تا چشم کار میکرد ادامه داشت .
باتلاقی بزرگ و پر از آب درست وسط حیاط بود ، دستم را زیر چانه ام گذاشتم و نگریستم .
" لطفا "
لایک = ۴۰۰ حتما
کامنت = نفری دوتا دونه قلب فراموش نشه ♥️
#بدون_لایک_و_کامنت_بخونی_راضی_نیستم♡
نظر شما راجب حیدر؟؟؟