بچه ها بخدا خیلی خسته ام بخدا نا ندارم بخدا قبلم پاره پاره است
خانما من از شوهرم جداشدم چون اینقدری مشکل داشتم ک نشد ادامه بدم(بخوام از زندگی قبلیم و بدبختیام بگم خودش ی رمان میشه)
با بدبختی بچم و اوردم پیش خودم ک بابای بی شرفش ی شب اومد بچه رو برد و گم و گور شد و حالا هم میگه نمیدم و هر گوهی دلت میخواد بخور.قانونی هم هرچی میرم دنبالش هیچی ب هیچی
کم کم داشتم کنار میومدم ک بچه پیش پدرشه و جاش خوبه منم ب زندگی عادی برگردم،
از اینا بگذریم
بچه ها من مادرم خودش منو حمایت کرد برای طلاق
بخداوندی خدا ک روزگارم و سیاه کرده اگه توو بچگی اشتباهی کردم گوهی خوردم میکشه جلو چشام همش طعنه همش تحقیر میگه نگاه دخترا مردم کن شدن افتخار پدر و مادرشون تو بیوه شدی دست خالی برگشتی باز
خیلی حرفای زشتی بهم میزنه میگه ج نده.و.....
همش منو پیش بابام خراب میکنه
خدایا ب کی پناه ببرم
چرا من نباید ی روز خوش بیینم توو زندگیم