2737
2734

کنکور دادم دانشگاه بین المللی قزوین تو رشته مورد علاقه م قبول شدم،رفتم سر کار معلم شدم شغل مورد علاقه م،بعد بخاطره بچه هام گذاشتم کنار 

فکر میکنم تصمیم درستی گرفتم هم درس و هم ترک شغل

اول خدا           اخر خدا

تصمیم گرفتم تا میتونم گناه نکنم وفقط رضای خدا رو همیشه سرلوحه کارم قرار بدم 

همین باعث پیشرفتم شد از همه لحاظ 

بدترین کاری که کردم و همیشه پشیمونم 

ذهنش رو داشتم می‌تونستم بیشتر تلاش کنم ودرسم رو ادامه بدم که ن ندادم  عاشق داروسازی بودم   متاسفانه فرصت طلایی از دست دادم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دو تا تصمیم خیلی مهم توی زندگیم داشتم. 

اولی در بیست سالگیم بود، خارج شدن از یه محیط آلوده و پرتنش و شروع یه زندگی جدید، بعضی از اعضای خانواده‌م خیلی مخالفت کردن، ولی من سفت و سخت پای تصمیمم ایستادم و الآن که شونزده هفده سال از اون موقع میگذره، راضی هستم و اگر به گذشته برگردم، دوباره تکرارش میکنم. 

مورد بعدی، وارد شدن به یه رابطه‌ی اشتباه بود که به لحاظ مالی منو خیلی از زندگی عقب انداخت ... البته آسیب روحی هم برام داشت، ولی از اونجایی که یاد گرفتم خودمو نبازم، فقط آسیب مالیش برام موند... 

2728
تصمیم گرفتم تا میتونم گناه نکنم وفقط رضای خدا رو همیشه سرلوحه کارم قرار بدم  همین باعث پیشرفتم ...

هنوز هم دیر نیست. نمیدونم الآن چند سالته... حتی اگر سی یا چهل ساله باشی، ادامه تحصیل بدی، ده سال دیگه میشی یه خانم چهل یا پنجاه ساله‌ی داروساز... ولی اگر بیخیال بشی، ده سال دیگه باز هم میشی یه خانم چهل یا پنجاه ساله، ولی داروساز نیستی!

2740
دو تا تصمیم خیلی مهم توی زندگیم داشتم.  اولی در بیست سالگیم بود، خارج شدن از یه محیط آلوده و پ ...

چه خوب

درباره تصمیم‌اولت بگم منم‌شرایطم یکمی مثل خودته‌کاش میشد دربارش باهم صحبت کنیم ولی نه درقالب این تاپیک

چون موانع زیاد دارم‌...

با اینکه متوجه شدم رشته دانشگاه به دردم نمیخوره ادامه دادم فکر کر م دیره دوباره از اول درس بخونم.... ...

منم باید یه سال پشت کنکور میموندم تا رشته ی دیگه ای برم

البته رشته ای خوندم‌هم بازار کارداره هم‌خوبه

ولی خب اگه‌یکی دوسال دست نگه میداشتم میتونستم تلاش کنم فرهنگیان برم

چه خوب درباره تصمیم‌اولت بگم منم‌شرایطم یکمی مثل خودته‌کاش میشد دربارش باهم صحبت کنیم ولی نه درقالب ...

منم نمیتونم شرایطی که داشتم باز کنم... برای من هم خیلی مانع سر راهم بود... با خیلیا جنگیدم تا تونستم خودمو نجات بدم... جوری که بعضی از اطرافیانم میگفتن اینکه بلاخره تونستی به این خواسته‌ت برسی مثل معجزه‌س... میگفتن چی نذر کردی، چی شد که اینطور شد و ... 

بچه هام برام مهم تر بودن،اخه ۴ تا هستن،عاشقشونم ،دوست داشتم اعصابش و انرژیم رو برای اونها خرج کنم

هرطور خودت میدونی عزیزم

چون معمولا معلمی صبح تا ۱۲ونیم یک بود

بعد این ساعتا بچها مدرسن

میشد واس خونه دوربین بزاری پرستار بگیری همچی تحت کنترل خودت باشه

من هرگز نمیتونم مثل خودت فداکاری بخرج بدم

البته هنوز شغل خاصی ندارم که منو درگیرکنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  9 ساعت پیش