من همچین تجربه ای داشتم پارسال
پسره به دلم نشست اونم خیلی از من خوشش میومد و دلبری میکرد ظاهر مرتب و خوبی داشت مخ منو داشت میزد
باید یکی تو خونوادتون باهوش باشه مثلا مامان و خاله ی من دوسش نداشتن و ناراحت بودن به چیزایی شک داشتن توی تحقیقات کسی بد نگفت چون معرفشم اشنا بود اعتماد کردیم ظاهرا کاملا موجه و فهمیده بود
بعدا خدا خودش یکاری کرد که نشه من فهمیدم خدا دوستم داره و مامانم خوب متوجه روابط بد خونوادگی و اخلاقای بد پسره شده و خالمم درباره یه سری چیزا درست حدس زده
خودمم یه سری چیزاشو دوست نداشتم از بس کسی به دلم نمینشست گفتم این حداقل ظاهرش به دلم میشینه و طرزفکرش خوبه
ولی بعلاوه خودخواهی مشکلات دیگه ای داشت که خداروشکر متوجه شدیم و حتی برای بار دوم خواستگاری کردن گفتم نه