بچه ها دیروز مامانم بد جوری دلمو شکست
بعد ۳ ماه لباسشوئی روشن کردم،،،از ساعت ۱۱ روشن کردم تقریبا ساعت ۳ تموم شد حیاطم شستم،،، نیمه اتوماتیک با دست باید آب بکشم
یه ۷۰ تایی میشد،،مامانم بجای اینکه درکم کنه از اول عید همش صبح و عصر سر کارم
روزهایی دیگه یا بیرونم یا سر کار
اومد میگه خدا کنه سرت به صدا بیاد،،،صداشو قطع کن
الهی بری از این خونه،،،برو جدا زندگی کن،،هر موقع ناراحت میشه
میگه برو از این خونه،،۴ ساعت فقط غر زدو نفرین بد وبیراه
کلیم ظرف شستم
اتاق مرتب کردم
از اون ور بدو بدو ساعت ۳ رفتم سرکار
۲ ماه نه استراحتی نه تفریحی
بگین چه خاکی بریزم
از مامانم بدم اومده با اینکه عاشقشم،، ولی دیگه کم اوردم