نمیدونم اسمش چیه ،ولی بعد مرگ پدرم خیلی بی تاب بودم
یکشب دیدم معلق نزدیک سقف اتاق خواب بالای تختم هستم .من بودم خوده خودم با جسم و روح
ولی یک ثانیه جسمم رو تخت دیدم ،مثل عروسک پلاستیکی بود خیلی بی ارزش .این اتفاق ۳ ثانیه بود
صبح مغزم انکار میکرد پاشدم اون روتختی ک تو اون حال دیدم کلن جمع کردم و زیر رختخواب ها قایم کردم .یه حس ترس بدی بود و شروع کردم انکار و فراموشی
کلن یکماه یا بیشتر طول کشید تا این اتفاق تو معزم تجزیه و تحلیل شه و بعد برای نزدیکان تعریف کردم هیچکس باور نکرد و گفتن عزاداری توهم زدی یا الکی گفتن باشه