من پارسال ک حامله شدم تازه فهمیده بودم ک خاب دیدم زایمان کردم بچم پیشم نبود با لباس بیمارستان شب بود ناراحت پیاده اومدم خونه تنها. رسیدم خونه اول زنداداشمو دیدم با نگاهم انگار ازش پرسیدم بچه چیه هیچی نگفت بعد صدای مامانمو شنیدم ک داره قربون صدقه بچم میره و هی میگ دخترم قربونش برم و ازین حرفا. برگشتم سمت صدا دیدم بچمو بغل گرفته رو ب بالا ک من ببینمش ی دستش هم شیشه شیر بود. شوهرمو خاهرمم کنارش وایساده بودن.
اولش بعد این خاب خوشحال بودم ک مامانم میخاد بهم بفهمونه بچم دختره. ولی بعد ک اونجوری شد خاهرم گفت برا من ک خابتو تعریف کردی میخاستم بگم چرا بچه پیش تو نبوده و پیش مامان بوده...
چندهفته بعدم خالم خاب دید ک ی بچه پیش مامانمه زنگ زد حالمو پرسید همون موقع بچم مرده بود و من نمیدونستم.
تاحالا انقد خابا درست برام تعبیر نشده بود🥺
راستی مامانم یسال و خورده ایه فوت شده😔