با شوهرم داشتیم از کوچه خونه خالم اینا رد میشدیم یه اقاهه جلومونو گرفت گفت یه عرض خصوصی داشتم اگه میشه تنها منم گفتم اینجا غریبه نیس بگین راحت باشین بعد از کلیییی من و من ازم خاستگاری کردددد🥹😭کارد میزدی شوهرم خونش در نمیومد با پسره دعوا کردن رفتیم کلانتری حالا مشکل اینه هیییی به من میگه تو روز روشن ازت خاستگازی کردن بگو تو چکار کردی که پسره جرعت کرد بیاد سمتت حالا من هیییی قسم میخورم من کاری نکردممم الانم باهام قهره😭😭😭😭😭
یاد دوستم افتادم اصلا خواستگار نداشت ولی خواستگاری غیبی داشت که فقط خودش میدید! آخرشم با یه پسره دوست شد خودشو انداخت گردنش با چه داستانی.از فردای عروسی میگفت هی منو جلو مادرشوهرم خواستگاری کزدن رفتن محل کار پدرشوهرم گفتن این دختر فامیلتون که میاد خونتون رو میخوایم برا فلانی🤥
کاش میشد زندگیمو مثل تلگرام دلیت اکانت کنم وقتی دوباره اومدم هیچی از قبل یادم نیاد..