تو اون مدت من بهترین عروس بودم همیشه ازم تعریف میکردن منم خدایی براشون مایه میزاشتم همیشه تو کارا مشارکت میکردمو هیچوقت خودمو کنار نکشیدم با اینکه سطح زندگیشون از زندگی خانوادگی ما پایین بود اصلا به روشون نمی آوردم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
ماه رمضون بود که من حالم بد بود ولی مادر شوشو یا خواهر شوهرام اصلا اهمیت نمیدادن و من بدتر از اونا که روزه بودن میموندم تا افطار سر افطارم خیلی وقتا چیزی که مناسب حالم باشه نمیشد ویارم شدید بود
مورقع اومدن از خونشون شوهرم با مامانش یکم دلخوری کرد و ما وقتی اومدیم تا یکی دو هفته نرفتیم شوهرم ناراحت بود اما من نزاشتم گفتم بده بهتره بریم خلاصه رفتیمو نزاشتم قهر کنه بعدش بچه هام دنیا اومدن
جاریم 3 ماه جلوتر از من بچش شد اون چون اصلا بچه داری بلد نبود و خیلی هم تنبله میومد روزها میموند خونه اونا دائم اونجا بود و خیلی کم میرفت خونشون اینا از منم توقع داشتن اونطور باشم
وقتی میخوام به شوهرم و زندگیم گیر بدم میام یه چرخی تو نینی سایت میزنم،قشنگگگگ افسرده میشم بعدش مثل بچه آدم سرمو میندازم پایین و به آغوش گرم زندگی برمیگردم!😓😈😂✋