گفت اینارم لازم داشتی گفتم با زبون روزه باز نریم توی بازار خودم گرفتم
بعد من قیمتشونو پرسیدم خیلی زیاد شده بودن
منم انگار از موقعی که تو خواب ترسیدم حالم گرفته بود خیلی الکی عصبی بودم.
گفتم هیچ وقت عرضه نداری بدون من بری خرید برای همین می گفتم خودم بیام بخرم. این شکلاتا که گرفتی اگه تو فلان شیرینی فروشی می گرفتی کمتر میشد. بقیه اشونم اگه میزاشتی با کد تخفیف تو اکالا بگیرم کمتر میشد. چرا همیشه بی عرضه و اینا
اونم می گفت خودت بی عرضه ای که تو گفتی شکلات می خوام منم رفتم برات گرفتم. واسه حالا چن تومن که بیشتر شده اینطوری می کنی
منم که خیلی عصبی بودم هی گفتم کجا گرفتی گفت فلان مغازه گفتم خب من میبرم پس میدم از جایی که می گم بگیریم
اخه نشاسته هم می خواستم که ی بسته کوچولو گرفته بود ۲۰ تومن به اندازه ۱ بار
درحالیکه همونو اگه فله ای می گرفت ی پلاستیک پر میشد. کلا اعصابم بهم ریخته بود انگار خودم نبودم
بعد اون گفت بسه دیگه بشین سرجات
بعد من دوباره گفتم خدایی برم پس بدمشون اینا چین گرفتی
بعد اون ی کفر گفت🥺 منم عصبی خندیدم گفتم روزه ات باطل شد بخور روزه اتو
اونم ی ژله از دست دخترم گرفت خورد بعد رفت اون شکلاتارو هم باز کرد چنتاشو خورد