ماما شیفت معاینه کرد و گفت خیلی زود اومدی تا ظهر زایمان نمیکنی بخواب واسه خودت.ولی مگه با فریادهای تخت بقلیم خوابم میبرد.ساعت حدود4 بود که یه زائو دیگه اومد اونم زایمانش نزدیک بود وهمش جیغ میکشید. خلاصه ساعت 7 صبح بود که هردوشونو بردن اتاق زایمان ومن تنها شدم ومعاینه کردن وسرم وصل کردن وامپول پنی سیلین ریختن توش که عفونت نگیرم.ساعت 9 دردام شروع شد وبه مامانم خبر دادن بیاد پیشم و رفتیم اتاق خصوصی واسه درد کشیدن.درد هر نیم ساعت میومد ومیرفت مامانمم تسبیح به دست صلوات میفرستاد وبهم اب میوه میداد که جون داشته باشم.
همه بشرند اما فقط بعضی ها انسانند