دیروز کلی وقت گذاشتم برا پدرم و پدر شوهرم کیک پختم، شب برا پدرشوهرمو بردیم ولی شامنرفتیم چون شوهر خواهرشوهرم ده روز پیش کرونا گرفته بود منم حاملم ترسیدم گفتم نمیام. شوهرمم گفت پس اگه اونجا نریم خونه پدر تو هم شام ناهار نمیریم. خواهرمم زنگ زد گفت ابجی بابا میخواد ما رو فردا ببره رستوران من زنگ زدم بگم شما هم بیاین.منم خوشحال شدم خیلی. ولی شوهرم چون خونه ننش نرفتیم شام گفت نه اونجا نمیریم. منم گفتم باشه صبح ببریم کیکو بدیم به بابام بعدش یا میریم یا بابام غذا رو میگیره میاره خونه یا هم ما برمیگردیم دیگه. رفتیم خونه بابام امروز صبح، بهشون گفتم که کرونا هست و ما نمیایم اونام چون من حاملم دلشون میخواست برم دنبال یه راهی بودن که ماهم بریم یا غذا رو یه جوری برسونن دست ما از طرفیم چون به ابجیم قول داده بودن نمیشد نرن اونجا،
خدایا شکرت منم مامان شدم♥️🧡🌹 میدانم که مرا هم میبینی خدای مهربانم.....
آخرش که ما پاشده بودیم بیایم خونمون مامانم گفت باشه حالا شمام با ماشین خودتون بیاین ما اونجا غذا رو بگیریم بدیم شما برگردین دیگع چون تا ما برگردیم دیر میشه، شوهرم گفت نه مرسی مامانم گفت بخاطر بنزین نیگی اونجا زیاد دور نیستا باشه بنزینم من میدم پولشو... اینو که گفت شوهرم برگشت گفت چرا مسائلو باهم قاطی میکنین ما نمیایم چه ربطی به بنزین داره با لحن بد... بعدم بدون خداحافظی درو باز کرد رفت در حالیکه مامانم و بابام و ابجیم نشسته بودن منم حاضر نشده بودم.
خدایا شکرت منم مامان شدم♥️🧡🌹 میدانم که مرا هم میبینی خدای مهربانم.....
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
بابام نزاشت من برم رفت دم در گفت این چه صحبتاییه چه طرز حرف زدنه بیا تو صحبت کنیم. اومد تو گفت این نمیره خونه پدر من منم گفتم اینجا نیایم. منم گفتم اخه اونجا من میدونم کرونا هست شوهرخواهرت کرونا گرفته با پای خودم برم مریض بشم؟؟ خلاصه بیچاره مامانمو آبجیمو انقد ناراحت کردیم بابامم که روز پدر بود دیگه. جیگرم داره آتیش میگیره انقد حالم بده
خدایا شکرت منم مامان شدم♥️🧡🌹 میدانم که مرا هم میبینی خدای مهربانم.....