شوهر خواهرم 32سالشه و پسر عمم میشه
حدود 2سال و نیمه عروسی کردن
تواین چند سال سراغ کار درست و درمون نمیره همش از این شغل به اون شغل
آدم کینه ای و خاله زنکیه از همه ایراد میگیره حتی خانواده خودشون اینقدر کینه ای کرده خوذشو مشکل قلبی پیدا کرده
همش وام های سنگین میگیره تا قرضایی که گرفته رو درست کنه
آخرین وامش رو طلاهای خواهرم رو گرو گذاشته بود
بابام وامشون رو تسویه کرد دامادمون طلا ها رو خواست بابام گفت ن چند وقت دست ما هست تا وام نگیرید
شوهر خواهرم پیام داده بود به خواهرم که به اون بابای نکبتت بگو طلا ها رو بده انگار دزد گرفته اصلا سمت من نیا این چند روز که مرخصیم حالم از خانوادتون به هم میخوره نون حروم که میخورین همین نتیجش میشه و...
بعد تو روی بابام یه پسر مظلوم و ساکت خودشو نشون میده که نگو
نمیدونم چتش با خواهرمو دارم من نمیخوام به خانوادم بی احترامی بشه
والا اونا تو روستا بودن و ما تو شهر بزرگ شدیم تحصیلات خوب دارن خواهرم جهیزیه عالی اصن همه چی خوب ولی این بشر اصلا تو چشمش نیست
شما بودید چیکار میکردید