ببخشید دوباره تاپیک زدم
چون همه حقو دادن به زنداداشم
ولی خب این درست نیست که اون الکی ناراحت شده
داستان از این قراره
تازه عقد کرده با داداشم
چون راهشون دوره به ما داداشم بهش میگه بیاد بمونه خونمون چندروز
یه مقدار مادرم خساست بخرج میده تو پخت و پز و کلا همه چی 😅
مثلا غذا کم میپزه و کم میاره سفره و از اینا
زنداداشم اندامش خوبه ولی خب چندبار خودش گفته میخواد بره باشگاه که فیت بشه
حالا کاری ندارم
دیشب مامانم داشت کباب سرخ میکرد
یهو روبه همه گفت کسی برنج میخوره داغ کنم؟
عروسمون که بقول خودش عاشق برنجه یعنی کبابو میگه با برنج میخورم فقط
گفت بله من میخورم
مادرمم یهو با زبون محلیمون یه چیزی گفت که عروسمون نفهمه و خندید
عروسمون گفت چی گفتین
مادرمم گفت هیچی
اونم گفت مادری چی گفتین؟
مادرمم گفت گفتیم چه خوشحال شد گفتیم برنجم هست
مگه باشگاه نمیخوای بری؟
اونم مثل اینکه ناراحت شده
گفت مادرجان من برنج نمیخورم
ما هم گفتیم چرا اونم گفت نه من نمیخواستم اخه بخورم چون کسی نمیخوره نمیخورم
اخه این چیزیه که ناراحت شده؟
امروز هم سر سفره فقط سبزی خورد با نون یکم برنج کشید
مامانمم زیاد تحویلش نمیگیره از دیشب زنداداشمو و به داداشم میگه من منظورم اون نبوده
منم گیر کردم این وسط