مامانم ی جوری ناراحت شد ک انگار من عمدا میخواستم بچه دار بشم 🥲
از امروز کار عیدامو شروع میکنم 😭
وقتی ۶سالم بود 👼🏻 بابام سرطان گرفت ب من نمیگفتن اما من خوب میدونستم🥲بابای چهارشونم جلو چشام آب میشد🥺رفتاراش عوض شده بود چند ماه بود خواهر ۶ماهمو بغل نکرده بود🥲چند ماه بود نگام نمیکردم 😔حتی ب راه رفتن ساده امم گیر میداد و دعوام میکرد 🥺ی شب تصمیم گرفتم دوسش نداشته باشم 🥲موقع خواب ک بهش گفتم شب بخیر ✨سرش پایین بود و هیچی نگف🥺سرش داد زدم تو حتی جوابمم نمیدی خوشبحال دوستام چقدر باباهاشون دوسشون دارن 🥺منم دیگه دوست ندارم🥲حتی نگاهمم نکرد 😔صبح ک از خواب پاشدم دیدم هیچکس خونمون نیس فقط خالم و خواهرم بودن ک خواهرم از گریه کبود شده بود (انگار فهمیده بود🥺)خالمم با خودش حرف میزد و میزد ب سرش 🥲وقتی بهم گفتن ک رفتی 🥺شکستم بدم شکستم 😭وقتی تو سرد خونه از دور دیدمش مثل فرشته ها شده بود 👼🏻داشت لبخند میزد 🥺وقتی مامانم گفت بد رفتاریاش و بی محلیاش بخاطر این بود ک از هم راحت دل بکنین 🥲برای بار دوم شکستم🥺 خیلی گریه کردم 😭تا رسیدیم ب خونه 🥲جاش خیلی خالی بود دیگه خونهمون. رنگی نداشت 🥺وقتی ب مامانم گفتم دلم براش تنگ شده 🥲مامانم گریه کرد و از حال رفت (فکر کردم اونم میره پیش بابام)ترسیدم 🥺ب خودم قول دادم ک دیگه بزرگ شم 🥺بچه نباشم😭دیگه گریه نکنم🥺دیگه بغض نکنم 🥲دیگه سراغشو نگیرم 😔دیگه راجبش حرف نزنم🥺میدونی الان چندساله از اون سال ها گذشته و من هنوز سر قولم هستم ولی بعضی وقتا دلم میگیره 🥲بغضم گلومو پاره میکنه 🥺بعضی وقتا دلم اونقدر براش تنگ میشه ک دوست دارم بمیرم 🥺کاش بود مثل دخترای دیگه سر عقد میگفتم با اجازه پدرم بله 🥺کاش بود عروس شدنم رو میدید👰🏻♀️کاش......
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
#ایران_زمین. "نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتابهایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و تاریخ تازهای بسازد...”.ملت هارا از تاریخشان دور نگه دارید در این صورت راحت کنترل میشوند. تاریکاندیشان میخواهند زنان را درسیاهینگه دارند ؛آنها ازروشنشدن ذهن زن میترسند؛چون میدانند زن بداند، به کودکش هم یاد خواهد داد ... *من خود اندوهگین نیستم اندوه عالمم، سرزمینی در سینه ام گریه میکند*هیچ کدامتان جرات نداشتیدهمرنگ جماعت نشوید !برای گذراندن یک روز،چقدر زوال روح لازم داشتید، چقدر دروغ، دولا راست شدن ،دستمال به دستی ،زبان ریزی و نوکر مآبی ! -ویرجینیا وولف
وقتی ۶سالم بود 👼🏻 بابام سرطان گرفت ب من نمیگفتن اما من خوب میدونستم🥲بابای چهارشونم جلو چشام آب میشد🥺رفتاراش عوض شده بود چند ماه بود خواهر ۶ماهمو بغل نکرده بود🥲چند ماه بود نگام نمیکردم 😔حتی ب راه رفتن ساده امم گیر میداد و دعوام میکرد 🥺ی شب تصمیم گرفتم دوسش نداشته باشم 🥲موقع خواب ک بهش گفتم شب بخیر ✨سرش پایین بود و هیچی نگف🥺سرش داد زدم تو حتی جوابمم نمیدی خوشبحال دوستام چقدر باباهاشون دوسشون دارن 🥺منم دیگه دوست ندارم🥲حتی نگاهمم نکرد 😔صبح ک از خواب پاشدم دیدم هیچکس خونمون نیس فقط خالم و خواهرم بودن ک خواهرم از گریه کبود شده بود (انگار فهمیده بود🥺)خالمم با خودش حرف میزد و میزد ب سرش 🥲وقتی بهم گفتن ک رفتی 🥺شکستم بدم شکستم 😭وقتی تو سرد خونه از دور دیدمش مثل فرشته ها شده بود 👼🏻داشت لبخند میزد 🥺وقتی مامانم گفت بد رفتاریاش و بی محلیاش بخاطر این بود ک از هم راحت دل بکنین 🥲برای بار دوم شکستم🥺 خیلی گریه کردم 😭تا رسیدیم ب خونه 🥲جاش خیلی خالی بود دیگه خونهمون. رنگی نداشت 🥺وقتی ب مامانم گفتم دلم براش تنگ شده 🥲مامانم گریه کرد و از حال رفت (فکر کردم اونم میره پیش بابام)ترسیدم 🥺ب خودم قول دادم ک دیگه بزرگ شم 🥺بچه نباشم😭دیگه گریه نکنم🥺دیگه بغض نکنم 🥲دیگه سراغشو نگیرم 😔دیگه راجبش حرف نزنم🥺میدونی الان چندساله از اون سال ها گذشته و من هنوز سر قولم هستم ولی بعضی وقتا دلم میگیره 🥲بغضم گلومو پاره میکنه 🥺بعضی وقتا دلم اونقدر براش تنگ میشه ک دوست دارم بمیرم 🥺کاش بود مثل دخترای دیگه سر عقد میگفتم با اجازه پدرم بله 🥺کاش بود عروس شدنم رو میدید👰🏻♀️کاش......
من دوستم ۱۷ سالشه اونم ناخواسته باردار شد ولی سقط نکرده الانم دخترش دنیا اومده ۷ ماهشه..
میگه خداروشکر سقطش نکردم انقدر دوسش داره و خوشحاله از بدنیا آوردنش..
واقعیت اینه ک هیچوقت هیچکس نمیدونه و نمیفهمه ک توی دلت چی میگذره دلتنگ میشی دلمرده میشی گریه میکنی داغون میشی احساس تنهایی میکنی غذا نمیخوری بیرون نمیری علاقه ات به زندگی رو از دست میدی اما دم نمیزنی فردا صبح بیدار میشی باز لبخند میزنی و به زندگی ادامه میدی این داستان زندگیه بالا و پایین مجبوری زندگی کنی مجبوری بسازی مجبوری نق نزنی و به همه بگی حالم خوبه با لبخند..؛)
دلت میاد؟ مادری اما بچه خودتو میخوای بکشی؟ واقعا برات متاسفم چقدر ی ادم میتونع بی رحم باشه من با اینکع 19 سالمع و یسال ازت بزرگترم اگه جات بودم به حرف هیچکی گوش نمیدادم ینی چی این حرفت مگ تو برا مردم میخوای زندگی کنی تاسف بارع برا حرف مردم بشی قاتل بچت!