مامانم الهی خبر مرگتو بیارن

وای خدانکنه 

نگو اینجور 

پناه برخدا لعنت خدا بر شیطون 

 خواستن محبت مادرانه چی میشه پس؟حسرت(:

پدر داری؟

وای بمیرم الاهی کلاس نهمی تاازه 

من فک کردم کنکوری حتما 

نه نگو اینجوری خانم دکتر مملکتیاااااا 

برو درستو بخون دختر خوب 

از الان ریاضی و علومتو قوی کن 

فیزیک و شیمیو خوووب بخون 

تست بزن 

اگ کتابم نداری پی دی اف ببین و تست بزن 

خودتم بزن ب بیخیالی 

انگار نه انگار صدای مادرت میاد 

چون راه سخت تری جلو داری

مطمعنم اراده کنی موفق میشی فقط لازمه بخوای 

اروم تر شدی ؟

خدا ارامش بده..

چه میشه کرد؟ اون مادر درست بشو نیست باید یه فکری به حال خودش بکنه تا در اینده ارامش داشته باشه

سرزنشت نمی کنم دوست خوبم چون واقعا درکی از شرایطت ندارم.ولی من خودم امروز به شدت دلتنگ و آشفته بودم برای مادری که دوست داشتم برم سرخاکش و های های گریه کنم ولی نشد خیلی وقته نتونستم برم.برای پدری که بعد مادرم فقط اسمش رو دارم ولی خودش درکنار همسر و بچه های جدیدش خوشحاله.پدری که کاری بامن کرد که جونمو ورداشتم و فرارکردم از دستش.ولی همین پدر رو تابحال تو بهش نگفتم چون میترسم ازاینکه دلش بشکنه و فردا تاوان این اشتباه رو با بچم پس بدم

ولی عقده ای(:...هی من که حس میکنم عقده دارم

آروم باش گلم...

پیش میاد دیگه آنقدر خودخوری نکن..قلبم سیاه شد...

ی روزی برای خودت خانم دکتر میشی..قوی باش...منم وقتی ضربه خوردم قوی تر شدم... محکم باش ... کار مادرت درست نیست اما بدت رو نمی خواد اما راهش اشتباه...

عزیزم . نباید روحیه خودتو خورد کنی . اینجوری ایندهتو هم خراب میکنی. اصلا مادرتو با بقیه مقایسه نکن. خودت خورد میشی. .بشین قشنگ یخون به یه جایی برسی . به اون خواهر کوچولوت هم کمک کنی. اون چند سالشه؟.

البته بعضی بزرگترا بلد نیستن رفتار کنن

استارتر عزیزم با بند بند وجودم درکت میکنم.حق میدم بهت.خواهرانه بهت بگم به خاطر فرار از این شرایط تن به هر ازدواجی نده.یه کم تحمل کن .فقطططط درس بخون.تنها راه نجات از این وضعیت درس خوندنه.برو دانشگاه یه رشته خوبم ان شالله قبول بشو دستت بره تو جیب خودت.مستقل بشو و زندگی رو بگیر تو دستای خودت

ببخش معذرت می خوام...

خواستم حالت رو خوب کنم گلم ..ببخش