من که مادرشوهرم سر زایمانم اومد...یک هفته هیچی نگفتم هررکاری خواست کرد بعد دیدم نمیره...هیچ کمکی هم نمیکنه تازه از حسادت من ویار آووکادو گرفته بود که به پسرش میگفت باید بخری دلم میخواد...
اصلا دیگه نمیدونم هورمونام بود چه مرگم شد دیگه نتونستم بخندم...بخدا زور داره...مامانم مثل یه پرستار کار میکرد .غذا بچه داری جارو و پذیرایی...شب از خستگی چشاش باز نمیموند مادرشوهر تازه سریالاش غذا نمیشد...بی بی سی صبح تا شب...
دیگه فقط شده بود سلام بهش میدادم دیگه هیچییی...جمع کرد رفت..
الانم طلبکاره که زنت با من بد برخورد کرد