بیمارستان بودم یه پسر بچه دو ساله رو آورده بودن که مامانه بچه رو ول کرده بود رفته بود قهر باباعه هم شیشه کشیده بود و...
بچه فوت شد
باباعه گور به گوری هوشیار شده بود تازه فهمیده بود چه گوهی خورده بچه رو آورده بود بیمارستان سرشو میکوبید به دیوار
منو ول میکردی تخم مرغاشو درمیآوردم فرو میکردم توی حلقش
این جونورا زنده زنده میچرخن این خیلی آدمو کفری میکنه