یک روز یه مردی خسته شده بود از کاره زیاد.عصبی میشه میگه خدایا چرا زنها بخوابن .ما مثه خر کارکنیم بیا خوبی کن در حق ما من بشم زن زنم بشه مرد.میگذره یه روز مرده از خواب بیدار میشه میبینه زن شده زنشم مرد شده به زنه میگه برو سرکار کارهایخونه بامن .مرد بچه میبرده مدرسه.ظرف میشسته، غذا میپخته، لباس اتو میکرده، دسشویی حمام میشسته ......خلاصه کارخیلی انجام میداده .میگه خدایا غلط کردم میخوام همون مرد باشم زن بودن سختره.شب میخوابه صبح بیدار میشه میبینه هنوز زنه میگه خدایا من ک گفتم غلط کردم چرا هنوز زن هستم.یه فرشته میاد پیشش,میگه باید 9ماه صبر کنی حامله ای خخخخخخخخخخخخخخ
بین اشکال ریاضی عاشق شش گوشه ام ❤️