منم داداشم سه ماه با دختری درباره ازدواج صحبت کردم آخر سر معلوم شد مادر دختره بهش اصرار میکرده با برادرم حرف بزنه و رفت و آمد کنه بخاطر آشنایی چون مادره از داداشم خوشش اومده بود ولی دختره جوابش نه بود اونم بعد سه ماه
داداشم خیلی وابستش شده بود و توی ذهن خودش برای آیندش با دختره برنامه ریخته بود
بعد جواب نه شنیدن انقد ناراحت شد که نگو
هنوزم که هنوزه بعد چند ماه بهش فکر میکنه