بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ماخونه مادرشوهرم بودیم ،انگاربه زوردعوتمون کرده بودهیچ تزیینی که درکارنبودمن خودم کیک درست کردم وتنقلات یه سری تزیین کردم بردیم،لباس ست قرمزپوشیدیم بابچه هامومیخاستم تزیین کنم واسشون که عکس بگیریم بااخم وبی حوصله میگفت نه نه ولش کن☹ازترس اینکه واسش حرف درنیاریم چون دخترش اونجاست مارودعوت کرد وگرنه خوشش نمیومدبخاطرماکاری کنه کلامهمون خوشش نمیادماهم جزءمهمون میبینه ،،دخترش گفته بودمیام اونجابعدسفارش ماهی هم داده بودبعدهمش جلوی من به مامانش میگفت توحال نداشتی واسه چی مهمون دعوت کردی؟منظورش به مابودچون اونوکه دعوت نکرده بودخودش میرفت کلا،بعدیه ذره شیرینی آورده بودازخونشون یواشکی به مامانش گفت که نیارامشب بذاربعداخودتون بخورید😐خجالتم نمیکشیدمامانش ایناهفته ای دوبارخونه من بودن بعدازیکماه من رفته بودم خونشون اونم دعوتم کرده بودبدونه دعوتم نرفته بودم،،ببخشیداگه بی ربط بودیادم افتاداعصابم خوردشدگفتم که سبک بشم😔چرابعضي خواهرشوهراچشمشون بارنمیده پددومادرشون به پسروعروس محبت کنن؟مادرشوهراهم دوست ندارن عروس وتحويل بگیرن فقط توقع دارن ازش😐