خونه مادرم مهمون بودیم نصفه شب دخترم از خواب پا می شه شروع می کنه به بازی کردن چون من بی خواب شده بودم نتونستم نگهش دارم اون وقت بچه چهار دست و پا میره طرف مامانم و خودش پرت می کنه رو سینه مامانم یه دفعه مامانم از خواب میپره می بینه حالش خیلی بده بابامو بیدار می کنه میگه سینه ام درد می کنه دستهام بی حسه ،ما هم که می بینیم حالش بده اونو میرسونیم بیمارستان که وقتی دکترها میریزن سرش مادرم بیهوش می شه و اونها سریع وارد عمل می شن و جون مادرم رو که سکته شدید قلبی کرده بوده نجات می دن در حالی که همون دکترها از مامانم قطع امید کرده بودن ولی به خواست خدا رگ های قلبی مادرم باز می شه و اون دوباره به زندگی برمی گرده... دکترها میگن اگه اون شب از خواب نمی پرید بیهوش می شد و از شدت سکته تو خواب فوت می شد خداوند وسیله نجات مادرم رو دخترم کرده بود و من میگم عزیزم شیری که بهت دادم حلالت باشه که مادرت رو از بی مادری نجات دادی...
نکنه وقتی دخترتون پریده رو مادرتون که خواب بوده یه شوک به مادرتون وارد شده باشه و قلبشون گرفته باشه اما هر طوری که بوده الان خدارو هزار بار شکر که سایه مادرتون بالای سرتونه ،
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آخخخخخخخخخخخخی مو به تنم سیخ شد خدا جفتشون رو برات نگه داره
30 هزار دینار طلا،رقمی بود که یزید به هر نفر اهل خواص کوفه داد ودینشان را خرید! هر دینار چهارو نیم گرم،هر گرم طلا 98 هزار تومان.به پول امروز نزدیک به 13 میلیارد و 230 میلیون تومان اگر در آن زمان بودیم یار حسین می ماندیم؟
نه از پرش دخترم دچار ناراحتی نشده بوده بلکه رگ یا رگهای قلبش گرفته بودن از چربی یا لخته... ما هم اولش فکر میکردیم بچه باعث ناراحتیش شده ولی دکترها گفته بودن اون بچه جونش رو نجات داده و قبل از بی هوشی رسیده بوده بیمارستان وگرنه تو خواب میرفت اون دنیا
وای لی لی اشکم دراومد. خدا به خودت و مادرت و دخترت عمر با سعادت عطا کنه. واسش خاطره این روز رو بنویس که بدونه خدا چقدر دوستش داره وسیله نجات عزیزانش شده
سلام لی لی جون خدا رو صد هزار مرتبه شکر عزیزم من مادرم رو همینجوری تو خواب از دست دادم ... همش می گم کاش شبش اونجا می خوابیدم... منی که تمام هفته خونه مادرم بودم همون شب رفتم خونه خودم ... و اون اتفاق افتاد ... کاش یکی به مادرم شک وارد می کرد ...
مصلحت خداوند رو ما نمی دونیم عزیزم بازم خدا رو شکر که مادرت رو براتون نگه داشته خیلی مراقب مادرتون باشین