من چندوقته بعد از ظهرا توی داروخونه کار میکنم اما فامیل نمیدونن. الان پشتم به بیرون بود و داشتم تو قفسه ها دنبال یه چیزی میگشتم که یه مشتری اومد از صداش شناختم که شوهر خالمه. پیش خودم گفتم بذار همین جوری پشت به بیرون بمونم تا همکارم کارشو راه بندازه بره. حالا همکارم هم داشت واسه یه خانومی چندتا کرمو باهم مقایسه میکرد
خلاصه شوهر خالم بهش گفت یه بسته ماسک میخواستم اونم گفت به همکارم بگید لطفا🤦♀️😂
شوهر خالم اومد پشت من گفت خانوم یه بسته ماسک میخواستم بعد آروم گفت دو تا بسته ک ا ن د و م هم لطف کنید منم از چهارپایه اومدم پایین و برگشتم سمتش و گفتم عه سلام آقا خسرو😂 شوهر خالم قرمزززز شد بلند گفت ترانه!!!!😂 منم سعی کردم مثلا عادی لبخند بزنم و گفتم صبح تا دو و نیم شرکتم چهار تا دوازده میام اینجا واسه تنوع یکم روحم از صنعت خسته شده😂(ولی دلیلمو راست گفتم خدایی حالا نمیدونم باور کرد یا نه😂) رنگش دیگه داشت میشد بنفش همینجوری که پایینو نگاه میکرد گفت خیلیم عالی خیلیم عالی بعد گفتم خاله خوبن بچها خوبن؟ یکم مکث کرد گفت چی؟ دوباره گفتم خاله خوبن بچها چطورن؟ گفت آره سلام میرسونن😂 (آخه آره؟)
خریداری گذاشتم تو پلاستیک اومد عابربانکشو بده کارت سوختشو داد😂 یهو گفت عه این بچها که واسه آدم حواس نمیذارن😂
پلاستیکی برداشت با سرعت نوووور دور شد
منم خندهم گرفته بود شدیییید باید به زور خودمو کنترل میکردم😂
فکر کنم رنگ خودمم قرمز شده بود با این اوصاف