ما بعد از دیپلم چون رشتم فنی بود کارآموزی داشتیم منو دوستمو دادن یه بانک ، اونجا یه آقا ازین حرفا هم نمیزد اما چپ و راست خنده تحویلم میداد دقیقا همینجور برخورد کردم
هیشکیم درموردم فکر بد نکرد فکر بدم کرده باشه ذهن بیمارش بمن ربطی نداره مهم اینه اون آقا دست و پاشو جمع کرد بعد مدتی مادر وخواهرشو آورده بود ازم شماره و آدرس بگیرن برای خواستگاری! تازه من مجرد بودم
متاهل بودم همین جمله های که براتون نوشتم میگفتم