آه ،چی بگم خدایا
اول اینکه تو شهری که من هستم غریبم و پدرمادر پیر دارم که تهرانن
دوم اینکه ۲ ماه پیش شوهرم ۷ روز بیمارستان بستری بود بخاطر کرونای شدید
ما از مادرشوهرم گرفتیم، چون شوهرم فقط بهش رسیدگی کرد و مابقی خواهراش حتی یه دارو و غذاهم برای مادره ندادن!
با اینکه خودم مریض بودم و درد بدن داشتم از زور تنهایی ولی ۲۴ ساعته بالاسرش بودم و پرستاریشو میکردم چون خیلی حالش بد بود با درگیری حدود ۴۵ تا ۵۰ درصد!!
خودم تو این ۷ روز تو بخش عفونی موندم و کاراشو میکردم نه غذا میخوردم نه میخوابیدم حدود ۱۰ کیلو لاغر شدم ،یعنی کسی نبود بگه تو که تو اون وضعیت وحشتناکی چیزی میخوری؟ احتیاج به استراحت داری؟
مادر دو ساعتم نیومد پیشش بمونه با اینکه اون میتونست چون خوب شده بود
اولازینکه نگفتن خرت به چند من! تو اینجا بی کس و کاری دکتر دوا لازم داری؟ چی میخوری کجا میخوابی؟
تازه گیا هرجا میشینن هرکسی میبینن یا حتی تو روی خود من میگن داداشش (کارای خارج بیمارستان رو انجام میداد) فقط باعث شد خوب بشه بچه مون! اگه اون نبود بچم مرده بود!
یعنی اون همه کاری که من کردم هیچی! صدمه روحی روانی که من خوردم از زور تنهایی هیچی !!!🥺😭😭😭😭
همش میگه داداشش داداشش! اون فقط بیرون وگر کاری انجام میداد اما من تو بخش عفونی هر لحظه تا دم مرگ میرفتم و برمیگشتم روزی صدبار....