بچه ها...خیلی دارم اذیت میشم...
شوهرم و خانوادش خیلی یه دنده ان و لجباز ...من کلا دختر احساساتی بودم و روانشناس که رفتیم گفت تو زندگی پدریتم ضربه هایی خوردی .. جلو شوهرم اینو گفت ... به شوهرم گفت باید به همسرت کمک کنی تا از این حال در بیاد و چون خاطره خوشی هم از عروسیم ندارم ، همه چی دست به دست هم داده و حالم خیلی افتضاحه...
دعوا که میکردیم من چون خیلی خیلی حالم بد میشد میرفتم خونه مامانم و بابامم تو یکی از دعواهاموم به شوهرم گف دیگه حق نداری پاتو بزاری تو خونه من...
واااای که از همون روز داره عذابم میده از بس به بابام فحش میده و منم هیچی نمیگم و کارم جز گریه چیزی نیست...آخرشم بهم میگه بچه نق نقو ! تورو نمیدونم چطور بار آوردنت و روانی کردنت!!
منم دیگه دیشب دلمو زدم به دریا هرچی به بابام میگف به مامانش برمیگردوندم ...اونم گفت تو گوه میخوری میگی!!!! و زنگ زد مامانش اومد ...
حالمو نمیدونم چطور بهتون توصیف کنم ... مادر شوهرم اومد...بهم گفت صبر کن ...هرچی گفت صبر کن دخترم رو مرد رو نمیتونی به راه بیاری...اگه پاتم از خونه بابات قطع کرد تو بیا خونه ما که دلت باز بشه...اونم کلی درد دل کرد که بابات فلان کرده و فلان ولی من کاری نکردم باهات...
از اون ور خواهر شوهرام وقتی زنگ زده بود شوهرم هی میگفتن گوشی رو بده ما جوابشو بدیم!!!!!!
تو تاپیکای قبلی هم بهتون گفتم حرفای خواهر شوهرامو...
شوهرم میگه با ما رفت و آمد کن و هرچی بهت میگم بگو چشم...
به باباتم هر وقت دلم بخواد فحش میدم..بچه ها خیلی حالم بده 😔 چیکار کنم؟؟
رفت و آمد کردن و درد دل کردن با اینا درسته؟؟ بخدا نمیتونم از ذاتشون مطمئن بشم