سلام من تو دوران عقدم
چنروز پیش صبح ک بیدار شدم هنوز صورتمو نشستم مامانم سبزی گرفته بود و تا منو دید گفت بیا سبزی پاک کنیم منم گفتم توام فقط منو میبینی یاد کار میفتی هنوز بیدار نشده بعد بهش برخورد و گفت خودم تمیز میکنم نخواستم بعد اونروز دیگه حرف نمیزنیم باهم...
امروز برا نهار ساندویچ میخواستن درست کنن ب خواهر دیگم گفت گفت میرم حموم بعد داداشم اومد ب من گفت منم جوابشو ندادم بعدم خودشون درست کردن خوردن اصلا منم صدا نزدن
دعا کنین زودتر تموم شه این جهنم برم خونه ی خودم🥺😔