آقا من این موردو هزار بار گفتم راجبش تایپیک زدم ولی الان خواهشا بگین با همسرم چیکار کنم...
من الان خونه مامانم اینام اومدم بمونم شب چون همسر خان شیفته ، بعد مامان از همه جا بیخبر من گفت فردا قراره با خانواده پدری من بریم بیرون باغ و اینور اونور
به فلانی(همسرم) بگو ببین کارش اوکیه شماهم بیاین واسه خودتون خوش میگذره
درصورتی که خبر نداره همسر من با خانواده پدریم مشکل داره کلا
مشکلشم پسرعموی لعنتیمه که سالها خاستگارم بود و این حرفا
این فهمیده اون موقع که اومد خاستگاری همه خانواده پدریم مخالف بودن و میگفتن من با پسرعموم ازدواج کنم ، الان از همشون بدش میاد و باهاشون مشکل داره...
منم مامان بابام همینجوری گفتن شماهم بیاین منم به همسرم پیام دادم دوباره میگه نه ، اقا بخدا من میدونم مشکلش کیه و چیه....ولی خودش هیچ وقت نمیگه
رسما با خانواده پدریم قطع ارتباطم فقط بعضی جاها میریم اونم اعصابش خورده وقتی میایم
من دوباره امشب بهش پیام دادم با سلام و صلوات ، اصلا درک نیمکنم اولش که نمیدونه چه خبره خوبه مثل همیشهس ولی وقتی میگم عصبانی میشه😢
امشبم گفتم عصبانی شد ولی خب معلومه دیگه اون باهاشون مشکل داره ، چون تا مجرد بودم تو جمعشون بودم دیگه
همیشه همه هستن جز من ، بهشم که میگم میگه خودم میبرمت ، بازبون و قربون صدقه رفتن خرم میکنه ولی حرف حرف خودشه
خب منم دوستدارم بریم اونجا ، خانواده پدریمو خیلی دوست دارم خیلی هم باهاشون خوش میگذره
خواهشا نگین باهاش حرف بزن انواع روشای روانشناسی و غیر روانشناسی امتحان کردم
الانم به مامانم اینا گفتم هنوز پیام ندادم ، خواهشا بگین چی بگم بهشون
و اینکه چیکار کنم راضی شههههه
ببخشید طولانی شد ولی خواهش میکنم راه حل بدین مرسی