2777
2789
ازکجا میفهمی مردن؟ 

امضامو بخون لطفا....من فقط یه چیز از خدا میخوام میشه حالا که چشمت به امضام خورد از ته دلت دعام کنی؟من دلتنگ امام رضام (:تنها راهش اینه اون رشته دلخواه قبول شم و  با خانوادم برم پابوس آقا لطفا دعا کنید دبیری قبول شم و برم پابوس آقا میشه؟🤍✨🌙یه روزی امام رضا واسطه میشه و برام معجزه میکنه من ایمان دارم بهش بماند به یادگاری۱۴۰۱/۱/۲۲خیلی دلتنگت بودمخیلی امام رضاتا اینکه ساعت ۳ شب رفتم و از کمدم مهری رو درآوردم که نوشته بود یاامام رضایادمه عموم رفته بود حرم و من خبر نداشتموقتی پدرم رفت زیارتش فقط بهش سوغاتی یه جعبه شیرینی داده بودمن شبا قبلش از امام رضا خواستم چیزی رو از مشهد برام بفرستهدلم شکست وقتی دیدم یه جعبه شیرینیهنزدیک پلاستیک رفتم گفتم شاید اون ته یه یادگار از آقا جانم باشهدیدم یه مهر هست اره یه مهر همون مهری که دیشب از شدت دلتنگی گذاشتم زیر بالشتم و شب خواب دیدم ضامنم شدآقا جانم دیشب خواب دیدم ضامنم شدیانقدر جیغ میزدم و گریه میکردم و پابه رهنه به همه میگفتم آقاجانم ضامنم شدمیشه میشه برا ۳ماه بعد بیام و بگم واقعا ضامنم شدی میشه آقاجانم؟امروز ۳ اردیبهشت ۱۴۰۱بماند به یادگار تا روزی ک بیام بگم ضامنم شدیمیام دیدنت با کلی شیرینیتموم حیاط حرمو با گریه قدم میزنم و شیرینی پخش میکنمبهشون میگم بهشون میگم آقاجانم ضامن دل شکستم شد🥺

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم ذربایجان غربیم شما کجاین گلم

مهابادم عزیزم

سکانس اول: یه خانم باردار همراه با خواهرش میان تو اتاق سونو، از اولش که میان قبل از اینکه کار شروع بشه دوتاشون هق هق گریه میکنن، وقتی سونوی انتی رو انجام میدم میبینم نرماله و میپرسم چرا گریه میکردید میفهمم، شوهر بیمار اونقدر استرس برای پسر بودن جنین به زنش وارد کرده که مادر و خواهرش از استرس اینجوری به گریه افتاده بودن...سکانس دوم: خانم حدودا سی و چند ساله ای مادر مسنش رو به تنهایی از روی ویلچر روی تخت سونو میذاره، صبر و متانتش در برخورد با مادر پیرش واقعا توجه آدم رو جلب میکنه، چکاپ قبل از سیتی آنژیو و احتمالا جراحی قلب بعدش هست، نکته عجیب اینکه همون خانم رو چند ساعت بعد همراه آقای مسنی میبینم، صبورانه اون رو هم از روی ویلچر بلند میکنه، بخاطر تکرر ادرار پیرمرد رو آورده، بهش میگم شما چند ساعت پیش نیومده بودید؟ میگه چرا مادرم رو آورده بودم ولی تنهایی نمیتونستم ویلچر پدر و مادر رو همزمان بیارم، مادر رو گذاشتم خونه و پدر رو آوردم. من متعجب میمونم، انسانها چه ظرفیت عجیبی در صبر، کمال وفضیلت دارن، و لقب اشرف مخلوقات چقدر شایسته بعضی ادمهاست، ناخودآگاه یاد اون اقایی میفتم که اصرار داشت بچه اش حتما پسر باشه، اصلا تصوری از اینکه دخترش میتونه چنین انسان پراز فضیلت و کاملی باشه، داره؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز