خانواده شوهرم همگی باهام دعواکردن والان برام شده کینه اصلاازیادم نمیره

عید۹۹کل خانواده شوهرم باهام دعواکردن وفحشم دادن ومن قهرکردم رفتم خونه بابام که شوهرم ب خیال خودش واسه اشتی مادرش وبرادرش اوردکه منوبرگردونن بعدبرادرش خیلی دخالت کردومیگفت بچتومیبرم تهدیدم کردحسابی فوشمون دادکتک زدبعدیکسال مجبورشدم باهاشون آشتی کنم ولی الان شوهرم بازنش خوبه منم زورم میادکه اون بلاروسرم اوردولی شوهرم بازن اوگرم میگیره خونشون میره سراین مسعله بارهادعواکردیم حتی بهش گفتم بایدتلافی کنی ولی تلافی نمیکنه هیچ باهاشون خوبم هس من چکارکنم خیلی عذاب میکشم احساس میکنم زن اون ذوق میکنه چون همش منتظرهمچین روزی بودکه بامن دعواکنن وبااین خوب شن بیشترم خودشوشیرین میکنه هرچی ب شوهرم میگم حدقل تلافی نمیکنی باهاش حرف نزن تاناراحت نشم اصلاگوش نمیده وقتی میبینش بازکارخودشومیکنه بیشتردعواهامون سرهمینه😢