2733
2734
عنوان

زندگی یا جهنم من بیایین نظر بدین

| مشاهده متن کامل بحث + 13817 بازدید | 139 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

دو روز بود قهر بودیم باهم حرف نزدیم ک من آخر بهش زنگ الو کرد منم جواب دادم سلام خوبی اونم با لحن خیلی خشک گفت اره خوبم کاری داری گفتم بیا بریم بیرون امروز اونم گفت باشه ی ساعت دیگه آماده باش میام دنبالت من ب خودم رسیدم منتظر شدم بیاد تا اومد سوار ماشین شدم حتی نگاهم نکرد منو هیچ حرفی بینمون نبود تا من حرف زدم چخبرا دلت برام تنگ نشده بود اونم گفت چرا خیلی گفتم چرا پس ن ی زنگ ن ی پیام ندادی گفت پرو میشدی منم هیچی نگفتم بلاخره با کلی دور زدن باهم آشتی کردیم قرار شد شب خونه ما بمونه شبم خونه ما موند دوسه شب همین جوری گذشت من رفتم اونجا اون اومد تا شبی ک قرار بود خونه ما بمونه رسید صبحش ک ی خوشی گذشت ولی شبش ن شب شد رفت تو اتاقم منم ی پارچ آب برداشتم با شب بخیر گفتن رفتم تو اتاقم خواستم برقو خاموش کنم ک شوهرم گفت ن خاموش نکن من گفتم باشه رفتم خواستم دراز بکشم گفت لباساتو در بیار بعد دراز بکش منم در آوردم دراز کشیدم اونم اومد بغلم گفت می‌خوام امشب ی کار جدید بکنم منم گفتم میخواد چیکار کنه معذرت اگه بی ادبیه میخواست پرده بکارت منو بزنه منم اولش خیلی ترسیدم چون تو خانواده ما رسمه تا عروسی نباید همچین کاری کنی موندم چیکار کنم بهش گفتم ن امکان نداره اصلا اونم گفت باشه قبول کرد گفت حالا برگرد دراز بکش منم گفتم باشه آخه چمدونم میخواست چیکار کنه برگشتم دراز کشیدم همین جوری ک رو دراز کشیده بود یهو ببخشید کرد توم منم نمی‌دونستم از دردش جیغ بکشم گریه کنم مامانمو صدا کنم دید ک می‌خوام جیغ بزنم بالستو برداشت گذاشت رو سرم تا صدامو کسی نشنوه با کلی دستپا زدن بلند شد از روم بلند شدم زدم زیر گریه گریه کردم گریه کردم اونم ترسیده بود درد بود خون بود گریه های منم بود همین جوری ک گریه میکردم بغلم کرد نازم میکرد می‌گفت تو آخه زن منی دوستت دارم چ الان چ موقعه عروسی با عصبانیت پریدم بهش گفتم قرار ب خانواده هامون چی بگیم ها چرا این کارو کردی گر بحث بین منو اون شد بالشتو برداشت رفتم اون ور خوابید منم تا خود صبح گریه کردم قسم خوردم صبح ب همه میگم و آدمی ولی گفتم خدایا اگه بگم همه ناراحت میشم بابام ک ی ادم سخت گیر اگه بگم چی حالا چی درست میشه آخرشم میگن زندگی کن تا بمیری

2738

زود بزار الان عقده ایا گزارش میزنن

چالش حرف ناشناسم🙌https://abzarek.ir/service-p/msg/479034امضامو تا آخر بخون👈اسم کاربریم الکی نیست مخفف ی سری کلمس.خدایا از دنیات خستم😞خسته از تلاش برای چیزایی ک وقتی بهشون رسیدم گفتم غلط کردم😞میترسم ب این آرزومم برسم و بگم این چ غلطی بود من کردم😞ن انگیزه دارم برا ادامه دادن😭ن جسارت رهاکردن هدفمو دارم😭کاش اون فرشته ای ک قبل تولد زندگیمو نشونم داد الانم ته این راه کوفتی رو نشونم میداد😭من ی دخترم،وقتی دلم میگیره ن داد میزنم ن چیزی میشکنم،فقط زورم ب این بغض لعنتی میرسه😭😭من ی عالمه آرزو دارم ک بخاطر تفاوت فرهنگیم با پدر مادرم فقط میتونم اونارو تو قبر بغل کنم و برای همیشه بخوابم،دقیقا مصداق بارز کسی ک آرزوهاشو ب گور میبره!هربارم ب خودم میگم مهم نیس ولی بغض گلو و لرزش لبام میگه بیش از حد مهمه چرا چرت میگی؟😭از همان روزی ک یوسف را برادر ها ب چاه انداختند،از همان روزی ک با شلاق و خون دیوار چین را ساختند،گرچه آدم زنده بود،آدمیت مرده بود😥خلبانا ی کدی دارن ب اسم(۷۶۰۰)..مال وقتیه ک دیگه هیچی نمیشه گفت!معنیش اینه ک برج مراقبت من نمیتونم حرف بزنم ولی تو حواست بهم باشه و راهنماییم کن.خدایا😭۷۶۰۰😭بغض نمیزاره حرف بزنم و دارم تو غمام غرق میشم ولی ب خودت قسمت میدم هوامو داشته باش😭آرزو میکنم حال دلتون مثل ذاتتون باشه حالا خودتون ببینید این نفرینه یا دعای خیر😉من عاشق ایرانم🇮🇷با هر مشکلی ک داریم اینجا،اینجا کشور منه،تحمل توهین بهشو ندارم،از وطن فروشا هم متنفرم #زنده_باد_ایران_من😍🇮🇷#زنده_باد_کوروش_کبیر👑آجیای خوشگلم تورو خدا درمورد تاریخ کشورمون مطالعه کنید بخدا ک زشته ک ما اولین تمدن تاریخ جهانیم ولی اطلاعاتمون درمورد تاریخمون در حد اصول ۳گانه هست😞ایران باستان دنیای عجیبیه ک هروقت درموردش چیز جدیدی میخونم منو میبره ب اون دوران قشنگ😍باعث افتخارمه فرزند مردان و زنانی هستم ک نامشون در تاریخ تا ابد جاودانه😍حالا ک تا اینجا اومدی میشه برای اینکه ۱۴۰۱ پزشکی دولتی قبول بشم صلوات بفرستی؟بگو منم برات بفرستم دوستم😍😍

هیچی نگفتم آخرشم هیچی مثله خر بودم آخه ی بچه ترسو از من بر نمیاد این کارا از اون شب هرشب کتک کتک کتک گریه گریه گریه تا آخرش خسته شدم ب مامانم گفتم مامانم گفت ب بابات میگم طلاق بگیرم چقدر دعوام کردم گفت چرا از اول نگفتی این حرفا تا خواست بره گفتم مامان ی چیز دیگه هست گفت چی گفتم من دختر نیستم سر جایش خشکش زد گفت ها تو سرم چجوری گفتم دست خودم ک نبود یهو این کارو کرد

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز